بابا هنوز برنگشته، مامان مریضه و خوابیده
****
"الو، دانش آموز سو لوژَن؟ من معلم وانگ از کاخ کودکان هستم، همونی که موقع باز شدن مدارس بهتون کارت ثبت نام داده بود، یادته؟"
"یادمه، سلام معلم وانگ."
"این وقت شب هنوز نخوابیدی؟ پدر و مادرت الان کنارتن، خانم معلم میخواد باهاشون حرف بزنه، یه مسئله ای هست که باید درباره ش ازت بپرسم، ولی اولش باید از پدر و مادرت درخواست موافقت کنم."
"بابا هنوز برنگشته، مامان مریضه و خوابیده، اگه صداش کنم بیدار نمیشه، شما مستقیما به خودم بگین."
"اوه......باشه، فقط یه سوال کوچولو میپرسم. اینجوریه، یکی از دوستای کوچیک کلاس هنر، به اسم ژانگ یوچن، امروز بعد از تعطیل شدن کلاسا گم شد، یکی گفته که دیده شماها باهم بازی میکردین، یادت هست که آخرین بار کجا دیدیش؟"
سکوت.
"الو، دانش آموز سو لوژَن، هنوزهستی؟"
"هستم، متاسفم خانم معلم، سیگنال خونمون خوب نیست، شما گفتین از کلاس هنر......"
"دانش آموز ژانگ یوچن، همونی که قدش خیلی کوتاه بود، و موهاش رو کوتاه بافته بود."
"اوه، ما برای مدتی رفتیم توی پارک کوچیک بازی کردیم، خیلیا بودن، از کلاسای دیگه ای هم بودن، بعدشم همه رفتن، ما هم نمیدونیم که اون کجا رفته."
"آره؟ پس باشه، زودتر استراحت کن، کلاس فردات دیر نشه."
"باشه خانم معلم، پیداش که کردین یادتون نره بهمون اطلاع بدین، منم خیلی نگران شدم."
لانگ چیائو گزارش ضبط شده ی تلفن رو خاموش کرد: "بخاطر اینکه هیچ سرپرستی اطراف این بچه نبوده، و اینکه عذرش با بقیه تقریبا فرقی نداشت، معلم هم زیاد نپرسید، حس میکنی این مکالمه چطور به گوش میرسه؟ من الان مثل قبل حس میکنم که غیرقابل باوره، ولی برعکس وقتی بهش فکر میکنی، اگه مظنون یه بچه باشه، پس اینکه چرا چو تونگ تحت شرایط وحشت شدید مایل شد تا سوار ماشین یه غریبه بشه، و اینکه معاون تائو و من چرا تو دوربین های امنیتی مختلف نتونستیم هیچ چیزی پیدا کنیم رو توضیح میده. این هم......حسابی باعث میشه آدم مو به تنش سیخ بشه."
لو ونژو اطلاعات شخصی سو لوژن رو جلوی اون هل داد: "یدونه مو به تن سیخ کن تَرش رو میدم ببینی."
اسمی که توی ستون تماس اضطراری سو لوژن پر شده بود "سو شیائولَن" بود، و رابطه شون بعنوان "مادر و دختر" بود.
چندتا ماشین پلیس با سرعت نور به آدرس ثبت شده ی سو لوژن رسیدن—اونجا یه شهرک با شرایط نسبتا خوب بود، تو نصفه شب، ساکت و سوت و کور بود، نگهبان دم در داشت چرت میزد که از خواب پرید، و با قیافهی گیجی به مدارک توی دست لو ونژو خیره شد.
YOU ARE READING
modu; silent reading (persian translation)
Romanceرمان مودو به معنی خاموش خواندن یکی دیگه از رمان های پریست همون نویسنده ی رمان ژن هون (گاردین) هست. توضیحات مربوطه توی همون بخش معرفی هست پس اینجا چیزی نمیگم. این رمان بصورت پی دی اف بازم توی همون چنل @priest_novels قرار میگیره و چیزای مرتبط دیگه ش ه...