2

834 150 2
                                    

با وارد شدن جونگکوک ونامجون نیول به طرف در دوید وخودشو تو بغل نامجون پرت کرد جین هم با خنده دنبالش راه افتاد جونگکوک نیولو به طرف خودش کشید"بغل من چی شد پس؟" نیول لباشو غنچه کرد ودستاشو دورگردن نامجون که بخاطرش زانو زده بود حلقه کرد"اما تو که برام هیچی نیاوردی" جونگکوک اخم کرد"یعنی اگه هیچی نیارم بغلم نمیکنی؟" نیول ابروهاشو بالا داد"نچ" جونگکوک با اخم به جین نگاه کرد"هیونگ این دخترت چرا اینطوریه یه چی بهش بگو!" جین چشم غره ای بهش رفت"دخترم؟یا دخترت؟والا نیولی که دخترمن بود همچین آدم باج گیری نبود تو یادش دادی دیگه حالا نوش جان" نامجون خندید ونیول بغل کرد ایستاد"خب قرار نیس بریم تو؟" "چرا چرا ببخشید این دوتا حواسمو پرت کردن" نیول به نامجون نگاه کرد"عمو تو برام چی آوردی؟" نامجون خندید وموهای بلند فرفریشو نوازش کرد"همونی که گفتی بیارم" نیول چشماش برق زد" واقعا؟" "نیووول...زشته این چه سوالیه؟" چشم غره ای به جونگکوک رفت"دخترمو بهم پس بده" جونگکوک اخم کرد وشونه ای بالا انداخت"فعلا که شده دختر هیونگ" نامجون خندید"اشکالی نداره بچه اس...سخت نگیر هیونگ" نیول گونه ی نامجونو بوسید"عمو جونی...میدونی من همیشه تو رو بیشتر دوست داشتم؟" نامجون خندید"اوه واقعا؟" نیول سرتکون داد"اوهوم" جونگکوک عصبانی صداش کرد"یااااا فسقلی قبلا منو بیشتر دوست داشتی چی شد تا نامجون هیونگو دیدی منو فراموش کردی؟" نیول موهای نامجونو نوازش کرد وبه جونگکوک نگاه کرد"اون مال قبل بود عمو....من همیشه میبینمت اما عمو جونی همیشه نمیاد" جین خندید جونگکوک بهش چشم غره ای رفت"الان خوشحالی نه؟" جین سرتکون داد ودرحالی که سعی میکرد لبخندنزنه گفت"نه چرا خوشحال باشم؟" جونگکوک هووفی کشید"من گشنمه" جین ازجاش پا شد"میرم میزو بچینم" نامجون نیولو روی مبل گذاشت"منم میام" نیول خودشو طرف جونگکوک که مشغول بازی کردن با گوشی بود کشید"عمو؟" "هوم؟" "میشه منم بازی کنم؟" تقریبا تو بغل جونگکوک بود یه دستش روی پای جونگکوک واون یکی دستش روی شونه اش بود"عه....برو کنار نیول نمیبینم" نیول کنار نرفت"منم میخوام بازی کنم" جونگکوک اخم کرد"نمیخوام...بروکنار" نیول اخم کرد"منم میخوام" "برو با همون عمویی که ازهمه بیشتر دوست داری بازی کن" نیول لب ورچید"نمیخوام میخوام پیش تو باشم" جونگکوک بازی رو متوقف کرد وبه قیافه ی چلوندنیش نگاه کرد"شرط داره" نیول آروم پرسید"چه شرطی؟" "منو ببوسی تا ببینم میشه بازی کنی یا نه" نیول سریع بوسه ای روی گونه اش گذاشت"میشه؟" جونگکوک ادای فکرکردن درآورد نیول تو صورتش خم شد"میشه؟" جونگکوک نیشخندی زد وتو یه حرکت بغلش کرد وروی مبل انداختش همونطور که قلقلکش میدادگفت"که نامجونو بیشتر دوس داری آره؟" نیول جیغ زد"ببشید....عاییییی.....نکن" جونگکوک عقب کشید ازجاش بلند شد"عمو پس بازی چی؟" جونگکوک به گوشیش اشاره کرد"برش دار" با رسیدن جونگکوک به میز جین ونامجون بحثو نیمه رها کردن وجین با لبخند طرفش اومد"حتما گشنه ای...بشین" جونگکوک نگاشو بین اون دوتا چرخوند میتونست احتمال بده راجع به چی حرف میزدن"میرم نیولو صدا کنم" "نیول....پاشو شام بخوریم" نیول نگاشو هم از بازی نگرفت"یکم دیگه" جونگکوک به طرفش رفت گوشیو از دستش قاپید"اول شام" نیول از روی مبل پرید ودستاشو به طرف جونگکوک بازکرد"اول بغل" جونگکوک لبخندزد وبغلش کرد نیولو روی صندلی گذاشت وکنارش نشست"چی میخوری؟" نیول به غذاها نگاه کرد وبه برنج اشاره کرد جونگکوک بشقابشو برداشت وبراش برنج کشید جین با لذت نگاشون میکرد چقدر از جونگکوک ممنون بود که اینطوری تنهایی دخترشو پر کرده بود نیول وجونگکوک هردو تو سخت ترین دوره زندگیشون همو ملاقات کرده بودن وحالا هیچکس نمیتونست ازهم جداشون کنه نامجون به جونگکوک نگاه کرد"کی اجرا داری؟" جونگکوک برای نیول گوشت گذاشت ولیوانشو برداشت تا پرازآب کنه"یه ماه دیگه" جین نگاش کرد"جونسو میگفت تا اجرای بعدی وقتت آزاده" جونگکوک سرتکون داد"آره میخوام برم بوسان" جین نگران به نامجون نگاه کرد جونگکوک نگاشون کرد"خیلی عجیبه برای تعطیلات برم بوسان؟" نامجون سرتکون داد"نه فقط جین هیونگ نگرانته" جین با احتیاط پرسید"میخوای منم بیام؟" نیول تو جاش جابه جاشد"بابایی قراره بریم سفر؟" جونگکوک به نیول نگاه کرد"فکرکنم خوب میشه اگه با نیولی برم سفر" جین که خیالش راحت شده بود لبخندزد"منو نیول هم خیلی وقته از سئول خارج نشدیم!" جونگکوک خودشو با غذا دادن به نیول سرگرم کرد تا تپش شدید قلبش برای برگشتن به زادگاهشو نادیده بگیره.
"عااااااح" با پریدن نیول روی شکم جونگکوک جونگکوک از درد زانوهاشو خم کرد"عمو....میخوای بیشتر از عمو جونی دوست داشته باشم؟" جونگکوک چشماشو به زور باز کرد"برو کنار نیول خوابم میاد" نیول دوباره به طرف جونگکوک که به پهلو درازکشیدهبود رفت"عمو" جونگکوک نالید"نیول!!!!!نمیخوام منو بیشتر دوست داشته باشی برو...بابات کجاس؟""با عموجونی داره فیلم میبینه" جونگکوک دوباره پلک هاش گرم شده بود که با پخش شدن موهای نیول روی صورتش و حس قلقلکی که تو دماغش بود چشمهاش باز کرد وبه نیولی که کنارش درازکشیده بود نگاه کرد"اینجا چکارمیکنی؟" نیول آه کشید"کجا برم؟" جونگکوک خندید"فسقلی چرا آه میکشی" نیول به طرف صورت جونگکوک چرخید"حوصلم سررفته" جونگکوک لبخندزد"خب چکارکنیم نیولی حوصلش بیاد سرجاش؟" نیول پچ پچ کرد"عمو میدونی بابا دیشب مدادشمعی هامو قایم کرد؟" جونگکوک اخم کرد ومثل خودش پچ پچ کرد"چرا؟" نیول با لحن حق به جانبی جواب داد"نمیدونم من خواستم کتابشو خوشکل کنم چون همش سفید وسیاهه براش گل کشیدم اما اون سرم داد کشید ومدادشمعی هامو قایم کرد"جونگکوک هوومی گفت"میدونی کجا قایمشون کرد؟" نیول سرتکون داد"آره ولی دستم نمیرسه" جونگکوک سرشو از روی بالشت برداشت"خب پاشو بریم بیاریمشون" نیولم نشست"ولی بابا" جونگکوک لبخندزد"من باهاش حرف میزنم"
"اون همیشه همینطوره عوض نمیشه اینقدر حرص نخور هیونگ" جین آهی کشید"میدونم ولی اون برادریه که هیچ وقت نداشتم نمیتونم بی تفاوت باشم نمیتونم اجازه بدم به خودش آسیب بزنه" نامجون به جونگکوک ونیول که با چندتا دفتر ومدادشمعی وارد سالن میشدن نگاه کرد ولبخندزد"تا وقتی نیول کنارشه نگرانش نباش" جین لبخند زد اما با دیدن مدادشمعیا اخم کرد  از روی مبل پا شد ودنبال جونگکوک راه افتاد"شما دوتا با اجازه ی کی اینارو برداشتین؟" نیول پشت جونگکوک قایم شد وجونگکوک با اخم به طرف جین برگشت"چرا مدادشمعیای بچه رو قایم میکنی؟کافی بود بهش تذکر بدی دیگه اون کارو تکرارنکنه" جین با یادآوری گندی که نیول به کتاباش زده بود غرید"کوک....باز داری تو تربیت من دخالت میکنی...همین کارا رو کردی دیگه به حرفام گوش نمیده" نامجون با تعجب کنار جین ایستاد"چی شده؟" جونگکوک مدادشمعیارو به نیول داد"برو منم الان میام" جین هووفی کشید"داری لوسش میکنی" نامجون به جونگکوک نگاه کرد"جونگکوک...بهتره بزاری جین خودش این چیزا رو انجام بده...ما عموهاشیم اون پدرش" جونگکوک به جین نگاه کرد"معذرت میخوام هیونگ ولی حوصلش سررفته بود منم دلم نیومد بهش نه بگم" جین سرتکون داد وجونگکوک به طرف اتاق نیول رفت. نیمه شب بود که جین تلویزیونو خاموش کرد وبه طرف اتاق نیول رفت چندساعت بود خبری از اون دوتا نبود با ورودش به اتاق اولین چیزی که دید نقاشیای جونگکوک بود یکی از نقاشیا رو برداشت چهره ی جینو کشیده بود جین لبخند زد اما با دیدن لباش که خیلی بدفرم کشیده شده بودن اخم کرد"عوضی" خم شد وبقیه ی نقاشیارو برداشت با دیدن چهره ی آشنایی متوقف شد اون چهره ی جیمین بود جین فقط عکساشو دیده بود خیلی وقت بود جونگکوک حرفی از دوستای قدیمیش نمیزد نگاهی به نیول که روی سینه ی جونگکوک به خواب رفته بود انداخت وآه کشید نقاشیارو روی میزگذاشت وپتو رو روی هردو کشید چراغو خاموش کرد با خارج شدنش از اتاق نامجونو دید که مشغول بستن ساعتش بود"جایی میری؟" نامجون به طرفش برگشت"اوه آره میرم هتل" جین اخم کرد"این وقت شب؟امشبو همینجا میموندی!" نامجون لبخندزد"اونجا راحتترم...شب بخیر" جین سرتکون داد"شب بخیر"
با نشستن دست جین روی رونش نگاشو از خیابونایی که بوی گذشته رو میدادن گرفت"خوبی؟" جونگکوک موهای نیول که روی پاش به خواب رفته بود نوازش کرد"اگه بگم خوبم دروغ گفتم" جین ناراحت نگاش کرد وفشاری به پاش وارد کرد جونگکوک لبخند خسته ای به جین زد"ممنونم که همراهم اومدین" جین لبخندزد"قرار بود اگه راضی نشدی هم یواشکی دنبالت کنم چی فکرکردی؟" جونگکوک خندید"پس هیچ روشی نیس که من ازت فرارکنم نه؟" جین ابرویی بالا انداخت"نچ"
.
.
ووت یادتون نره💕با لمس اون ستاره کوچیک پایان هر پارت کلی به دیده شدن داستان کمک میکنید🥺

Sorry that I left 2Where stories live. Discover now