وقتی چشماشو باز کرد جونگکوک تازه از حمام خارج شده ومشغول خشک کردن موهاش بود غلتی توی تخت زد ودوباره چشماشو بست جونگکوک حوله ای که برای خشک کردن موهاش بود کنار گذاشت وبه جیمین نگاه کرد«دوباره نخواب دوازده ظهره..تا تو دوش بگیری منم غذا سفارش میدم» جیمین هومی کرد واهمیتی نداد جونگکوک وقتی دید جیمین دوباره خوابیده به طرف تخت رفت پتو رو کنار زد«جیمینا...پاشو خیلی خوابیدی» جیمین یه پلکشو باز کرد«من حوصله ندارم دوش بگیرم» جونگکوک نگاشو از بدن برهنه ی جیمین گرفت«حداقل میشه زودتر پاشی یه چی بپوشی؟» جیمین که روی شکمش درازکشیده بود روی کمرچرخید وجونگکوکی که روی تخت بود به طرف خودش کشید جونگکوک هول کرده بود«چکار میکنی؟» جیمین نیشخندی زد«دیدن من با بدن برهنه اذیتت میکنه؟ولی تو کسی بودی که پتو رو کنار زد جونگکوک!» جونگکوک سعی کرد عقب بکشه که جیمین از یقه ی حوله اش گرفت واجازه نداد تکون بخوره«من نمیخوام چیزی بپوشم همینطوری راحتم» جونگکوک اخم کرد«من تازه از حمام دراومدم جیمین نمیتونی کاری کنی دوباره برم» جیمین لبشو گازگرفت وبا نگاه خبیثی بهش نگاه کرد لباشو روی لبای جونگکوک گذاشت وبوسه ی خیسی رو شروع کرد جونگکوک بوسه رو تموم کرد«تمومش کن جیمین» جیمین لبشو لیس زد«چرا مگه این کاری نبود که تو همیشه انجامش میدادی؟چیه جونگکوک؟دیگه بوسه ی صبح بخیرنداریم؟» جونگکوک کلافه نگاشو از جیمین گرفت«جیمین خواهش میکنم خودت میدونی چقدر روم تاثیر میزاری..ازاونجایی که قرارنیس یبار دیگه انجامش بدیم اذیت کردن منو تمومش کن» جیمین نیشخندزد«کی گفته اذیتت میکنم..شاید بخوام که یبار دیگه انجامش بدیم» وقتی نگاه متعجب جونگکوکو دید با خنده درازکشید وجونگکوکو سمت خودش کشید دوباره شروع به بوسیدن لبهای جونگکوک کرد وقتی از پف کردن لب جونگکوک مطمئن شد عقب کشیدجونگکوک اخم کرد«تو هیچ وقت صبح همچین اجازه ای بهم نمیدادی..همیشه میگفتی خسته ای و تحمل یه دور دیگه رو نداری..منو سرکارگذاشتی جیمین؟» جیمین تک خنده ای کرد«باید خودم واردش کنم تا باورت بشه؟» جیمین گفت وعضو جونگکوکو از زیر حوله لمس کرد جونگکوک نفسشو تیز از بینی خارج کرد جیمین با لبخندی که از نتیجه کارش روی لبهاش مونده بود گره ی کمربند حوله ی جونگکوکو باز کرد و روی زمین انداخت حوله ی جونگکوکو از تنش خارج کرد ودوباره درازکشید پاهاشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد«نکنه دوس نداری با منی که هنوز دوش نگرفتم بخوابی هوم؟» جونگکوک که از برخورد عضوهاشون همین الانم صبرشو از دست داده بود آهی کشیدجیمین دستشو روی سینه ی عضله ای جونگکوک کشید«نظرت چیه یبار دیگه بری حمام؟ایندفعه با من؟» همین کافی بود تا جونگکوک تسلیم بشه روی تن جیمین خیمه زد وبی طاقت لب هاشو به اسارت لبهاش درآورد جیمین سعی میکرد همراه جونگکوک پیش بره اما اونقدر تحریکش کرده بود که حالا ازپسش برنمی اومد بوسه ی جونگکوک خشن بود و شلخته مرتب لبهای جیمینو گاز میگرفت ازش جدا میشد ودوباره قسمت دیگه ای رو بین لب هاش میگرفت جیمین مخالفتی نداشت این چیزی بود که خودش شروع کرده بود چنگی به موهای مرطوب جونگکوک زد ونگاشو از پیامی که روی گوشی جونگکوک ظاهرشد گرفت(جونگکوک منم نیک..)
جونگکوک بلاکش کرده بود اما بازم از یه شماره ی جدید پیام داده بود پیام خیلی نتونست ذهنشو به بازی بگیره چون جونگکوک کم طاقت تر ازهمیشه وارد جیمین شده وضربه هاشو شروع کرده بود جیمین همونطور که ناله میکرد گوشی جونگکوکو برگردوند تا حواس هیچکدوم پرت نشه وبا تنگ تر کردن حلقه ی پاهاش دور کمر جونگکوک سعی کرد بیشتر حسش کنه خیلی سریع جونگکوک نقطه ی حساسشو پیدا کرده بود وناله های جیمین از کنترلش خارج شده بود جونگکوک با لبخندمغروری بهش نگاه کرد«دوسش داری؟»جیمین همونطور که بالشت زیرسرشو چنگ زده بود با نفس نفس زدن نالید«آه..دوسش...دارممم» جونگکوک نیشخندی زد«من عاشق این به هم ریختگی وآشفتگیت موقع رابطم» زبونشو روی نیپل های برجسته جیمین کشید وباعث تند شدن تنفس جیمین شد وقتی حسابی از ناله های جیمین سیر شد ازش فاصله گرفت وتو گوشش زمزمه کرد«اونقدر الان قشنگی که فقط با دیدنت دلم میخواد داخلت بیام جیمین» جیمین همونطور که سر جونگکوکو به سمت گردنش هدایت میکرد به سختی جواب داد«انجا...مش...بده» جونگکوک که به خوبی از عادت های جیمین باخبربود ومیدونست مکیدن گردنش باعث میشه بهتر به کام برسه همونطور که گردن جیمینو با لب هاش به بازی گرفته بودزمزمه کرد«پوستت بوی نور میده ماه من» سرعت ضربه هاشو بالا برد متوجه ناله های جیمین شده بود که بلندترشده بودن اونم نزدیک بود خودشو نزدیک تر کشید وباعث عمیق ترشدن ضربه هاش شد با کندشدن ضربه های جونگکوک و ریختن مایع داغی داخلش چشمهاشو بست وبدون اینکه خودشو لمس کنه روی شکمش با فشار زیادی خالی شد درحالی که هردو به سختی نفس میکشیدن برای بار آخر لب هاشون با بوسه ی خیسی پیوندی برقرار کردن وبعد ازاون جونگکوک خسته سرشو روی سینه ی جیمین گذاشت جیمین با وجود خستگی ودرد کمرش شدیدا گرسنه بود دیشب شام نخورده بود وحالا معده اش به قاروقور افتاده بود«کوک باید حمام کنیم» جونگکوک نفسشو فوت کرد«به لطف جنابعالی» جیمین اخم کرد«هی..جوری حرف میزنی انگار مجبورت کردم..درضمن توهم بدت نمیاد»جونگکوک با کمک دستهاش نیم خیزشد تا جیمینو بهترببینه«تو مجبورم نکردی؟این مجبور کردن نبود؟» جیمین با چشمهای گردشده نگاش کرد«توهم میخواستی وگرنه از روم بلندمیشدی» جونگکوک هم چشماشو گردکرد«تو اجازه نمیدادی اگه یکم دیگه مقاومت میکردم ممکن بود بهم تجاوز کنی»جیمین سعی کرد جونگکوکو هل بده«برو کنار خودم تنهایی دوش میگیرم..ببخشید که مجبورت کردم با من بخوابی جونگکوک شی» جونگکوک خندید و، وزنشو بیشتر روی جیمین انداخت«خیلی خب قهرنکن..تو مجبورم نکردی..من بودم که نتونستم مقابلت مقاومت کنم»جیمین لبخندزد«ومن عاشق این ضعفتم» جونگکوک با چشمهای خمارشده ای روی لب هاش خم شد وبعد از گذاشتن بوسه ای روی لبهاش ازش فاصله گرفت«بیب نظرت چیه یبار دیگه؟»جیمین تقریبا فریادکشید و خودشو از زیر جونگکوک بیرون کشید«فکرشم نکن جونگکوک همین الانشم تمام بدنم درد میکنه..تو واقعا از فولاد ساخته شدی که بعد از دو دور هنوزم توانایی داری؟» جونگکوک با خنده لحافی که روی پاهاش افتاده بود کنارزد«بیبی هنوز مونده تا به توانایی های دوست پسرت پی ببری» جیمین اخم کرد«دلم نمیخواد به اینجور توانایی هات پی ببرم» جونگکوک همونطور که پشت سرش داخل حمام میشد با خنده گفت«میدونی چقدر خوش شانسی که همچین دوست پسری داری جیمین شی؟مردم آرزو دارن همچین» «کوک تمومش کن دارم از گشنگی تلف میشم..درضمن من بیشتر از دوبار نمیتونم جوابگوی تو باشم پس اهمیتی نداره چقدر میتونی از اون پایینی استفاده کنی» جونگکوک زیرآب ایستاد وهمونطور که موهای کفی جیمینو میشست زمزمه کرد«همینم برام کافیه»***
«۲هفته بعد»
«جیمین؟منم جزو آدمایی ام که ازشون دوری میکنی؟» یونگی گفت و دستشو داخل جیب شلوارش گذاشت جیمین متوقف شد و به سمتش چرخید«تو صدر لیستی یونگی شی» یونگی تکیشو از دیوار گرفت وبه سمت جیمین قدم برداشت«دیگه هیونگ هم صدام نمیکنی» جیمین صاف تو چشماش نگاه کرد«دیگه نمیتونم هیونگ صدات کنم نه بعد ازهمه ی این اتفاقا» قبل ازاینکه بره یونگی مچشو گرفت وسمت خودش کشید«من چندبار سعی کردم منصرفت کنم با اون پسر چیزیو شروع نکنی تو بودی که گوش ندادی ومنم به تصمیمت احترام گذاشتم جیمین نمیتونی بخاطراینکه انتخاب کردم قلبتو نشکنم منو مقصر بدونی» جیمین دستشو با خشونت پس زد«توهم حرفای تهیونگو میزنی همتون بهم گفتن اینو بدهکارید..من حق داشتم بدونم اینکه بعدش باهاش بمونم یا ترکش کنم این باید انتخاب خودم میبود» یونگی خواست حرف دیگه ای بزنه که با صدای تهیونگ منصرف شد تهیونگ سمتشون قدم برداشت وبا رسیدن به یونگی متوقف شد بدون اینکه یبار به جیمین نگاه کنه یونگیو مخاطب قرارداد«باید بریم از زمینی که راجبش حرف زدیم بازدید کنیم..رئیس کیم هم قراره بیاد..همه منتظرتن» یونگی سری تکون داد«خیلی خب بهم وقت بده لباسمو عوض میکنم ومیریم» تهیونگ سری تکون داد نیم نگاهی به جیمینی که با اخم بهش خیره شده بود انداخت و بعد از راهی که اومده بود برگشت جیمین عصبی از یونگی رو برگردوند وبه سمت سالن راه افتاد جونگکوک با دیدن جیمین دست از گرم کردن برداشت«دیر کردی!» جیمین نفس عمیقی کشید و موهاشو از روی چشماش کنارزد«ببخشید شروع کنیم؟»تمام مدتی که مشغول تمرین بودن ذهن جیمین بیرون اون درها میچرخید..هوسوک مرتب بهش سرمیزد وهمین باعث شده بود جیمین بعد از سه بار تسلیم شه واونو ببخشه اما تهیونگ!ظاهرا به غرورش لطمه واردشده بود از اون شب نه تماسی گرفته بود نه به دیدنش اومده بود وهربار که سرکار همو می دیدن تهیونگ اونو نادیده گرفته بود جیمین هم که هنوز حقو به خودش میداد قدمی برنداشته بود اما به خودش نمیتونست دروغ بگه اون دلتنگ تهیونگ بود این اولین باری بود که مدت طولانی باهم حرف نمیزدن جیمین یادش نمی اومد تا حالا با تهیونگ قهرکرده باشه..دعوا کرده بودن اما قهر هیچ وقت!آهی کشید که توجه جونگکوکو جلب کرد«چرا آه میکشی؟» جیمین سرشو روی سینه ی جونگکوک جابجا کرد«به تهیونگ فکر میکردم» جونگکوک همونطور که موهاشو به بازی گرفته بودپرسید«میخوای باهاش حرف بزنم؟» جیمین نوچی کرد«اون حقو به خودش میده همینه که عصبانیم میکنه تا وقتی اینطوریه منم نمیتونم ببخشمش»جونگکوک هومی کردبا وجود فشارهایی که از سمت نیک بود جونگکوک این روزا خوشحال بود سومین همکاریش با جیمین خبری بود که هردو رو به وجد اورده بود یه نقطه ی سفید بین سیاهی هایی که این روزا تو زندگیشون زیاد شده بود.این بار برخلاف دفعه های پیش کانسپت سخت تری داشتن وازاونجایی که قراربود برای ظبط یه موزیک ویدیو آماده بشن طراح رقص شخص دیگه ای بود و باید تو کمپانی جیمین تمرین میکردن جونگکوک اینجا غریبه بود اما حضور جیمین به تنهایی براش کافی بود اینکه هرروز صبح به مدت دوماه باید جیمینو می دید وکنارش تمرین میکرد براش لذت بخش ترین کاردنیابودوهیچ شکایتی نداشت.نگاهی به جیمین که باز غرق سکوت شده بود انداخت وبرای خارج کردنش از اون جو موهاشو به هم ریخت«نگاش کن...باز ازش غافل شدم موهاشو رنگ کرد» جیمین اخم کرد «باز گیردادی به رنگ موهام..من بلوند دوس دارم..تو ازش خوشت نمیاد؟» جونگکوک خندید«نظر من مهمه؟» جیمین سرتکون داد«البته که مهمه» جونگکوک دوباره پرسید«یعنی اگه بگم موهاتو رنگ کنی رنگشو تغییر میدی؟» جیمین لحظه ای مکث کرد وبعد سری تکون داد«رنگیو ترجیح میدم که تو دوست داشته باشی» جونگکوک لبخندی بهش زد«میتونی موهاتو هر رنگی که میخوای رنگ کنی نمیخوام بهت چیزیو تحمیل کنم» جیمین خودشو بالاترکشید«زودباش بگو دیگه»«من موهاتو وقتی مشکیه بیش ترازهمیشه دوست دارم..تضاد مشکی موهات با پوست سفیدت دیوونم میکنه»جیمین لبخندی زد«میدونی حالا که اینطوری توصیفش کردی دلم میخواد موهام همیشه مشکی باشه»جونگکوک خندید«هومم..خوشحالم اینو میشنوم» جیمین سمتش خم شد وبوسه ای روی لباش گذاشت«دوست دارم» جونگکوک نیم خیز شد وروی جیمین قرارگرفت«خیلی وقت بود اینو ازت نشنیده بودم»جیمین شصتشو روی لب پایینی جونگکوک کشید«منم همینطور»جونگکوک لبخندزد«برای شنیدن این ازمن شرط دارم» جیمین اخم کرد «چ شرطی؟» جونگکوک سرشو تو گردن جیمین فرو برد«میخوامت همین الان» جیمین اخمش غلیظ ترشد«شوخی میکنی؟الان؟اینجا؟امکان نداره کوک..هرلحظه ممکنه یکی درو بازکنه»جونگکوک زیرگوشش زمزمه کرد«نگران نباش...طراح زنگ زد وگفت امروز یساعت دیرترمیاد..تهیونگ و یونگی هم که بیرون کمپانی ان..هیچکس وارد سالن تمرین ما نمیشه..ولی برای راحتتر بودنت میتونم قفلش کنم» جیمین با تعجب نگاش کرد«تو کلید داری؟» جونگکوک از روش بلند شد ودستشو سمت جیمین دراز کردبعد از ایستادن جیمین جونگکوک به طرف در رفت و با دوبار چرخوندن کلید درو قفل کرد به سمت جیمین چرخید وابرویی بالا داد«خب حالا نظرت چیه؟» قبل ازاینکه جیمین جوابی بده بین دیوار وجونگکوک اسیرشده وبوسیده میشد بعد از چندتا بوسه و لاوبایت از سمت جونگکوک جیمین نفس نفس میزد وجونگکوک موفق شده بود جیمینو راضی کنه جیمین همونطور که روی پاهای جونگکوک نشسته بود وسعی میکرد عضو جونگکوکو سمت ورودیش هدایت کنه غرزد«باورم نمیشه داریم تو اتاق تمرین روی نیمکت استراحت انجامش میدیم» جونگکوک از تنگی جیمین دور عضوش نالید«ازاین به بعد وقتی به این نیمکت نگاه میکنی یادت میاد چطور تو بغل من به فاک رفتی» جونگکوک گفت وضربه زدنو شروع کرد جیمین برای حفظ تعادلش دست هاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرده بود جونگکوک که تو این وضعیت راحت ترازهرزمان دیگه ای به لب های جیمین دسترسی داشت ازهیچ فرصتی برای بوسیدن جیمین نمیگذشت بوسه ای روی شاهرگ جیمین گذاشت وکنار گوشش زمزمه کرد«من نزدیکم» جیمین همونطور که روی عضو جونگکوک بالاپایین میشد خودشو به گوش جونگکوک رسوند «من..آههه...هنوزنه» جونگکوک دستشو دورعضو جیمین حلقه کرد وهمونطور که دستشو بالا پایین میکرد مشغول بوسیدن جیمین شد با سرعت گرفتن ضربه های جونگکوک جیمین متوجه شد جونگکوک نزدیکه لب هاشونو ازهم جدا کرد و با فشاری که به سینه ی جونگکوک وارد کرد از روی پاهاش بلند شد وپایین پاهاش زانو زد ودستشو دور عضو جونگکوک حلقه کرد ودوباره لب هاشونو به هم رسوند جونگکوک میدونست جیمین اینکارو کرده تا ناله های جونگکوک بیرون نره خیلی زود تو دست جیمین خالی شد وازشدت لذت لب جیمینو گاز گرفت جیمین ازش فاصله گرفت ودستمالی برداشت تا دستشو تمیز کنه جونگکوک چونشو گرفت ونگاهی به لبش که زخم شده بود انداخت«لبت» جیمین دستشو پس زد«مهم نیس»جونگکوک نگاهی به جیمین انداخت که هنوز به کام نرسیده بود«درازبکش» رو به جیمین گفت وبا سر به نیمکت اشاره کرد جیمین با چشمای گردشده ای نگاش کرد«میخوای چکار کنی؟» جونگکوک خندید«نترس..فقط میخوام کمکت کنم به کام برسی..منم خسته ام»جیمین وقتی خیالش از بابت جونگکوک راحت شد درازکشید«پاهاتو بازکن بیب» جونگکوک گفت وبین پاهاش قرارگرفت خودشو جلوترکشید جیمین با حس گرمای دهن جونگکوک دورعضوش سرش پایین افتاد وچشماش بسته شدن..با ورود انگشتای کشیده ی جونگکوک درونش ناله ای ناخواسته از دهنش خارج شد انگشتای جونگکوک دقیقا پروستاتشو نشونه گرفته بودن وگرمای زبون جونگکوک برای دیوونه شدنش کافی بود چیزی نمونده بود تا به کام برسه اما کنترل ناله هاش دست خودش نبود جونگکوک که متوجه شده بود از دست آزادش کمک گرفت این موقعیت حتی برای جیمین تحریک کننده تر بود دست بزرگ جونگکوک روی دهنش درحالی که با انگشتاش درونش ضربه میزد جیمین تو آسمونا بود احساس میکرد ستاره هارو پشت پلک هاش میبینه تو دست جونگکوک ناله ی خفه ای کرد وسرشو به عقب پرت کرد جونگکوک با به کام رسیدن جیمین عقب نکشید و بعد از قورت دادنش عضو جیمینو از دهنش خارج کرد به جیمینی که بی حال چشماشو بسته بود نگاه کرد وروی زمین درازکشید جیمین بعد از دقایقی همونطور که شلوارشو میپوشید چشم غره ای به جونگکوک رفت«باورم نمیشه به حرفت گوش دادم وقبل از تمرینا انجامش دادم حالا تمام تنم درد میکنه» جونگکوک خسته ترازجیمین بود«دوست دارم» زمزمه کرد ونیم خیزشد جیمین نگاهی به چهره ی خسته وعرق کرده اش انداخت ولبخندزد نمیدونست چطوری اما پسر کوچیکتر طوری قلبشو تصاحب کرده بود که جیمین همیشه درمقابل خواسته هاش ولبخند شیرینش کم می آورد با ضربه ای که به در خورد هردو ازجا پریدن«بچه ها شما داخلید؟در چرا قفله؟» جیمین وحشت زده زمزمه کرد«طراح رقصه» جونگکوک از جاش پرید وبا سرعت خودشو به در رسوند جیمین خجالت زده لبشو به دندون گرفت یه روز بخاطر کارای جونگکوک به دردسر بزرگی می افتادن!***
YOU ARE READING
Sorry that I left 2
Fanfictionفصل دو . ژانر:انگست،رومنس،اسمات کاپل:کوکمین . . بعد ازاینکه جونگکوک متوجه حس واقعیش نسبت به هیونگش جیمین میشه درست همون موقع اتفاقی میشنوه که جیمین از علاقه اش به شخص دیگه ای حرف میزنه و تصمیم میگیره همه چی رو پشت سرش رها کنه وبره اما اگه گره های سر...