22

563 123 0
                                    

جیمین خندید"ولی من ازش خیلی خوشم اومد" جونگکوک اخم کرد وبه طرف کیفش رفت"مشخصه نامجون با هرکی حرف میزنه طلسمشو روش پیاده میکنه" جیمین این بار ناباور لبخندزد"هی...میتونم دفعه ی بعد که دیدمش بگم اونو به یه جادوگر تشبیه کردی" جونگکوک با اخم روبه جیمین چرخید"همش چنددقیقه اس دیدیش...میخوای منو بهش بفروشی؟" جیمین سرشو کج کرد وبا چشمکی گفت"ممکنه بگم هیچ تضمینی نیس" جونگکوک که حرفشو باور کرده بود با چشمای گردشده به جیمین نگاه کرد ولب زد"اما...من که" جیمین با این حرکت جونگکوک از خنده ترکید وبین خنده اش به زور سعی میکرد حرف بزنه"واییییی...جونگکوک....قیافتو....باید ببینی" جونگکوک که فهمید جیمین اونو دست انداخته اخم پررنگ تری به رخ جیمین کشید"حالا که فکرمیکنم میبینم تو و نامجون خیلیم دوستای خوبی میشید" جیمین نفسی گرفت وبا خنده ای که میرفت به لبخند کم رنگی تبدیل شه گفت"بهت حسودیم میشه" جونگکوک که با عصبانیت مشغول زیروروکردن کیفش بود با این حرف جیمین گیج به سمتش برگشت"هیونگایی داری که همه جوره پشتتن" جیمین جز هوسوک کسیو نداشت وهوسوک هم اونقدر سرش گرم کارهاش بود که دیگه مثل قبل فرصت وقت گذروندن باهمو نداشتن ویونگی جیمین هنوز مطمئن نبود میتونه باهاش دردودل کنه یا نه خیلی وقت بود که احساس میکرد تنهاس...خیلی وقت بود که فقط به خودش تکیه کرده بود...اما جونگکوک نامجونو داشت که همیشه با وجود برنامه سنگین کاری به دیدنش می اومد..جینو داشت که با وجود کاراش تو بیمارستان ودخترکوچیکش همیشه نگران جونگکوک بود وتنهاش نمیزاشت جونگکوک روی صندلی نشست"منم بهت حسودیم میشه" این بار جیمین بود که با تعجب نگاش میکرد جونگکوک نگاشو به زمین دوخت"تهیونگ ازمن بدش میاد وهوسوک هم....من بهت حسودیم میشه جیمین...دوستای بچگی...هرکسی این شانسو نداره که تا آخر کنارشون باشه" تعجب جاشو به چشمهای سردی توی چهره ی جیمین داد"هرتصمیمی که تو زندگی بگیری یه نتیجه ای داره...تو خواستی که بری درعوض اونا رو از دست دادی" جونگکوک نگاشو به چشمهای جیمین دوخت"و تو رو" جیمین عصبی از بحثی که داشت کم کم شروع میشد از مقابل جونگکوک پاشد وبه طرف آینه رفت"نباید عرقمون خشک شه" جونگکوک نفسشو فوت کرد ونگاشو از جیمین گرفت به طرف در رفت باید از جیمین دور میشد تا بتونه به اعصابش مسلط شه نگاه جیمین روی تصویرش چرخید ولب زد
"تو منو از دست دادی یا من....تو رو؟"
***
با زنگ خوردن دوباره گوشیش هووفی کشید ونگاهی به شماره انداخت نزدیک یه هفته بود این شماره وقت وبی وقت مزاحمش میشد تصمیم گرفت این بار جواب بده شاید دست از سرش برداره"الو" گفت ومنتظر شنیدن صدایی از اونور خط شد"الو جیمین؟خودتی نه؟باورم نمیشه صداتو شنیدم" اخمی بین ابروهاش نشست صدا اصلا آشنا به نظر نی می اومد"ببخشید من شما رو میشناسم؟" جیمین نگاشو از راننده اش که نگران نگاش میکرد گرفت"اوه من اونقدر هیجان زده شدم که فراموش کردم خودمو معرفی کنم..من هونگ جوام...پارسال تو فن میتینگ دیدمت...گفتی دوس داری یبار دیگه هم منو ببینی" جیمین دستی به لبش کشید هیچی از حرفای پسرو به یاد نداشت واضح بود آدم مهمی نبوده که بخواد به خاطر بسپاره حدس میزد یکی از اون طرفدارهای دیوونه باشه"آ..آره....من الان کار دارم باید برم ممنونم که منو حمایت میکنی" قطع کرد وگوشی رو سایلنت کرد"امیدوارم دیگه زنگ نزنی" درسمت راستش باز شد وتهیونگ خودشو داخل ماشین پرت کرد"با کی حرف میزدی؟" سرشو تکون داد"هیچی مهم نبود..کارت تموم شد؟" تهیونگ سرشو به عقب پرت کرد وچشماشو بست"هومم...میخوام یه روز کامل بخوابم" راننده نگاهی بهشون انداخت"کجا برم جیمین شی؟" جیمین تازه متوجه شد هودیشو تو کمپانی جا گذاشته"الان برمیگردم" میخواست پیاده شه که صدای جونگکوک توجه هردو رو جلب کرد بالای پله ها ایستاده بود وبا دیدنشون متوقف شده بود هودی تو یه دستش آویزون بود تهیونگ با دیدنش اخم کرد"تو بشین من میارم" تهیونگ اخطار داد وازماشین پیاده شد پله ها رو بالارفت وروبروی جونگکوک ایستاد"بدش به من" غرید وهودی رو به طرف خودش کشیدجونگکوک عصبی هودی رو عقب کشید"چرا تو؟قراره قورتش بدم مثلا؟ازچی میترسی؟" تهیونگ نفسشو فوت کرد ونگاشو دوروبرش چرخوند بعد به چشمهای گستاخ جونگکوک نگاه کرد"از توهیچی بعید نیس هر چقدر بتونم جلوی نزدیک شدنت به جیمینو میگیرم" جونگکوک هودی رو رها کرد پوزخندزد"تلاشتو بکن هیونگ" هیونگو با تمسخر ادا کردتهیونگ لب باز کرد چیزی بگه که پشیمون شد وپشتشو به جونگکوک کرد تا از پله ها پایین بره جیمین که متوجه شده بود مکالمه ی بین جونگکوک وتهیونگ یه مکالمه ی عادی نبوده با احتیاط از تهیونگ پرسید"این همه برای آوردن یه هودی طولش دادی!!چی میگفتین؟" تهیونگ هودی رو تو بغل جیمین پرت کرد"حرف مهمی نزد" جیمین آخرین نگاشو قبل ازحرکت ماشین به جونگکوک که هنوزم نگاشون میکرد انداخت وآهی کشید
***
"نیول!!!"با تعجب به نیولی که تاج گل قرمزی روی سر جیمین میگذاشت نگاه کرد"تو اینجا چکار میکنی؟" جیمین نگاشو با لبخند از نیول گرفت وبه جونگکوک نگاه کرد"جین هیونگ اومده بود بهت سربزنه..فکرکنم تو دفترکمپانیه الان" جونگکوک سرتکون داد واز سالن خارج شد نیول با تحسین به جیمین نگاه کرد"تو خیلی خوشکلی" جیمین خندید وگونشو نوازش کرد"تو هم خوشکلی" نیول چشماش برق زد "واقعا؟" جیمین سرشو بالا پایین کردنیول که به جیمین تکیه دادبود لب ورچید"پس چرا عمو بعضی وقتا میگه من شبیه کوتوله های سفید برفیم؟" جیمین پرسید"جونگکوک میگه؟" نیول سرتکون داد"اونا قد کوتاهن...دماغشون خیلی بزرگه وپیرن...من واقعا شبیه اونام اوپا؟"جیمین دماغ کوچولوی نیولو بین دوانگشت اشاره ووسطش گرفت وکشید"نه نیستی...اینو گفته که اذیتت کنه...تو خوشکلترین وبامزه ترین دختری هستی که دیدم" نیول که دوباره با حرفای جیمین انرژی مثبت جذب کرده بود سرحال جواب داد"میشه یه چی بگم؟" جیمین سرتکون داد"تو از عمو خیلی خوشکلتری...مهربونترم هستی."جیمین تعجبی نکرد میدونست بچه ها هروقت با آدم جدیدی آشنا میشن اینطوری رفتار میکنن ازاونجایی که جونگکوک بیشتر با نیول وقت گذرونده بود طبیعی بود گاهی عصبانی بشه اخم کنه یا سربه سرش بزاره جیمین موهای بلند نیول نوازش کرد"میخوای یه راز بهت بگم؟" نیول با تعجب لب زد"راز؟" جیمین با لبخندسرتکون داد"اوهوم....میدونی تو باارزشترین کسی هستی که جونگکوک داره؟اون تو رو از همه بیشتر دوست داره" نیول با ذوق خندید جیمین تو همین دوتا دیدار کوتاه کاملا شیفته نیول شده بود اونقدر شیرین صحبت میکرد که امکان نداشت کسی ازش خوشش نیاد"منم بهت یه راز بگم؟" جیمین گیج نگاش کرد نیول خودشو روی پاهای جیمین بالاترکشید"عمو یه ماه داره...قراره به منم نشون بده" جیمین با تعجب پرسید"ماه؟چه ماهی؟" "بیا اینجا ببینم فسقلی" جونگکوک همون لحظه همراه جین وارد شد نیول با ذوق به طرف جونگکوک که دستاشو از دوطرف باز کرده بوددوید وخودشو تو بغلش رها کرد"به جیمین شی چی میگفتی؟" نیول دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد"یه رازه" جونگکوک ابرویی بالا انداخت"به منم نمیگی؟" نیول به جیمین نگاه کرد جیمین لبخندی بهش زدوسرشو به دوطرف تکون دادجونگکوک نگاشون کرد"شما دوتا الان تو یه تیمید؟" نیول سرشو بالاپایین کرد جین لبخندزد وبه طرف نیول رفت"با جیمین خداحافظی کن میخواییم بریم نیول" نیول به پدرش نگاه کرد وبا لحن پرخواهشی گفت"نمیخوام برم...الان نریم بابایی""نمیشه اونا کار دارن نباید مزاحمشون بشیم" جیمین لبخندزد"بازم همو میبینیم نیول باشه؟" نیول نگاش کرد"قول میدی؟" جیمین زانو زد وانگشت کوچیکشو جلو برد"با انگشت کوچیکه" نیول به سمتش دوید وانگشت کوچیکشو به انگشت جیمین گره زدجونگکوک با دیدن انگشت هاشون پلکش پرید ویه قدم عقب رفت جین نگران نگاش کرد جیمین هم سرشو بالا گرفت وبا دیدن جونگکوک نفسشو کلافه فوت کرد از جاش بلند شد جین به طرف نیول رفت تا تنهاشون بزاره اما جونگکوک زودتر از اونجا خارج شده بود
[فلش بک]
جونگکوک بالشتشو به بالشت جیمین چسبوند جیمین با تعجب نگاش کرد"هی...به من نچسب...سرماخوردم...تو هم میگیری" جونگکوک بی اهمیت پتوی بزرگی که همراهش اورده بود باز کرد وروی هردو انداخت میدونست جیمین اجازه نمیده وگرنه روی یه بالشت باهاش میخوابید"اجازه نمیدم سرماخوردگی تو رو از من دورکنه" جیمین خندید"دیوونه" جونگکوک دستشو زیرسرش گذاشت"بخواب" جیمین به پهلو چرخید وبه تقلید از جونگکوک دستشو زیرسرش قرارداد"پس تو هم بخواب" جونگکوک لبخندزد"من قراره بیداربمونم...ممکنه شب حالت بد بشه" جیمین چشماشو گرد کرد"چی؟؟؟دیوونه شدی؟فردا کلاس داریم...توهم بخواب من حالم خوبه" جونگکوک میدونست نمیتونه با حرف قانعش کنه پس پتو رو بالاترکشید"شب بخیر" جیمین اول با تعجب به جونگکوک نگاه کرد بعد سرشو روی بالشت پایین ترکشید سابقه نداشت جونگکوک اینقدر زود به حرفش عمل کنه اما اهمیتی نداشت نمیتونست اجازه بده تا صبح بیداربمونه واون راحت بخوابه چنددقیقه گذشته بود که هردو یه پلکشونو باز کردن تا از خواب بودن دیگری مطمئن شن اما این حرکتشون هماهنگ با هم اتفاق افتاد وباعث شد هردو دستپاچه هردو چشمشونو باز کنن چندثانیه بی هیچ حرفی به هم خیره شدن ویهو زدن زیرخنده هردو با صدا می خندیدن مشخص بود هیچ کدوم به هم اعتماد ندارن جیمین دستشو جلوی دهنش برد"هیییس...یواش تر...مامان اینا بیدار میشن" جونگکوک بین خنده اش بریده بریده گفت"پس...چراتو...میخندی؟" جیمین خندید"چون تو داری میخندی" جونگکوک اجازه داد خنده به لبخند تبدیل شه"هیونگ...باید بخوابی" جیمین چشم غره ای بهش رفت"توهم همینطور" جونگکوک هوفی کشید"تو که بخوابی منم میخوابم قول میدم" جیمین نگاش کرد"جونگکوک" "هووم؟" "میشه بهم یه قولی بدی؟" جونگکوک باتعجب پرسید"چه قولی؟" "قول بده همیشه پتوی گرم وامنم میمونی" جونگکوک گیج تر از قبل پرسید"پتو؟نمیفهمم!" جیمین لبخندزد"هربار که مراقبمی احساس میکنم یه پتوی گرم توی سرما روی تنم انداختن....تو برام همون پتویی...گرمی...امنی...میشه قول بدی...که همیشه پتوی من میمونی؟" جونگکوک لبخند پهنی زد شاید اگر این یه مکالمه ی جدی نبود از جیمین دلخور میشد که اونو با پتو یکی دونسته اما میدونست جیمین منظورش چیزدیگه ایه...این چیزی بود که همیشه میخواست برای جیمین باشه...یه تکیه گاه امن"قول میدم" بی درنگ زمزمه کرد جیمین دستشو بالا اورد وانگشت کوچیکشو از بقیه انگشتا فاصله داد"با انگشت کوچیکه قول بده" جونگکوک لبخندزد وانگشتشو دور انگشت جیمین پیچید"قول میدم هیونگ"
[پایان فلش بک]
***
لبخندی به عکسی که چندثانیه پیش گرفته بود زد و دوباره دوربینو تنظیم کرد تا یه عکس دیگه بگیره جیمین مشغول تمرین روبروی آینه بود ومتوجه جونگکوک نمیشدجونگکوک لبشو به دندون گرفت وبعد ازیکم فکر روی فیلم گرفتن کلیک کرد ازدور اینطور بنظر میرسید که جونگکوک مشغول فیلم دیدنه جیمین نیم نگاهی به جونگکوک انداخت"تو نمیخوای تمرین کنی؟" وقتی جوابی از جونگکوک نگرفت دوباره به سمت آینه چرخیداونقدر غرق فیلمی که میگرفت بود که متوجه صدای جیمین نشده بود جیمین همونطور که به قدم هاش نگاه میکرد سعی میکرد پاهاشو به موقع حرکت بده وبه موقع کنار هم جفت کنه همونطور که تو ذهنش موزیکی که این روزا روش تمرین میکردن مرور میکرد دستاشو جلوی صورتش دراز کرد وروی هم قرار داد بعد از یه چرخش 360درجه ، اینجا جایی بود که باید میپرید نفس عمیقی کشید میخواست این بار درست انجامش بده پای راستشو روی زمین ثابت کرد ویه قدم عقب اومد قبل ازاینکه حرکت بعدی کامل بشه یه قدم اشتباه برداشت و روی زمین  خیس پا گذاشت با لیز خوردنش قبل ازاینکه به خودش بیاد محکم زمین خورده بود چشماشو از درد کمرش بست وبه خودش لعنت فرستاد وقتی دستش به بطری آب خورده بود ومقداریش روی زمین ریخته بود چندبار به خودش تذکر داده بود که نزدیک اون قسمت نشه اما یادش رفته بود با داد جیمین جونگکوک با وحشت گوشی رو کنار گذاشت وبه طرفش رفت بالای سرش نشست"چی...چی شد؟خوبی؟؟" ترسیده بود ونمیدونست باید چکارکنه اولین کاری که به ذهنش رسیده بود پرسیدن حال جیمین بود جیمین نفس نفس میزد"کمکم کن بلندشم" جونگکوک نگران بود"میتونی بلند شی؟" جیمین آب دهنشو قورت داد"آ...آره...خوبم"جونگکوک یه دستشو پشت کمر جیمین برد وبا اون یکی دست از جلو کنترلش کردجیمین به بازوی جونگکوک چنگ زدقلب جونگکوک از ترس دیوانه وار میکوبید نمیدونست حال جیمین خوبه یا نه واین دیوونش میکرد"جیمین خوبی؟جاییت درد نمیکنه" جیمین سعی کرد زانوشو تا کنه که دادش به هوا رفت جونگکوک که نیم خیز شده بود تا جیمینو کمک کنه سرپابایسته  دوباره نشست"پام....مچ پام درد میکنه" جیمین با درد ناله کرد جونگکوک به پاش نگاه کرد با احتیاط لمسش کرد که جیمین به دستش چنگ انداخت وبازم از درد فریاد کشید جونگکوک دستشو عقب کشید"کبودشده...یکمم ورم کرده" جیمین نگاهی به پاش انداخت"لعنت" هوان با انرژی وارد سالن شد اما با دیدن وضعیت اون دوتا لبخند رو لبش ماسید با وحشت به جیمین که بی حال رو زمین نشسته بود نگاه کرد وروبه جونگکوک پرسید"چی شده؟" جونگکوک نگاشو از پای جیمین گرفت وبه مربیش داد"موقع تمرین اینطوری شد...مچش ورم کرده" هوان نزدیک شد وبه پاش نگاهی انداخت"باید دکتر پاشو ببینه..میرم به منیجر خبربدم" جونگکوک نزدیک جیمین شد"دستتو بزار دورگردنم"جیمین با تعجب نگاش کرد"چی؟چرا؟" جونگکوک طوری نگاش کرد که جیمین حس کرد بهش توهین کرده"مگه نمیخواییم بریم دکتر؟...زودباش...توکه نمیتونی روی این پا راه بری"جیمین اخم ریزی کرد"منیجر کمکم میکنه"جونگکوک اخم کرد"تو این وضعم میخوای لج کنی؟" جیمین کلافه از درد چشماشو کوتاه بست"جونگکوک الان تو وضعی نیستم که باهات بحث کنم برو ببین منیجر کجاست" جونگکوک نگاشو دلخور از جیمین گرفت و ازش دور شد اما قبل از خارج شدنش منیجر جیمین همراه هوان سراسیمه وارد سالن شدن جونگکوک گوشه ای ایستاد وبا نگاه خشمگینش جیمینو هدف گرفت اینکه جیمین کمکشو رد میکرد بیشتر ازاینکه عصبانیش کنه دلشو میشکست جیمین دیگه بهش اعتمادی نداشت به منیجر که سعی میکرد جیمینو بغل کنه نگاه کرد قبل ازاینکه منیجر کمرشو صاف نگه داره دوباره روی زمین افتاد جیمین بخاطر برخوردش با زمین هیسی کشید درد مچش تشدید شده بود جونگکوک عصبی به طرف در رفت هوان با دیدنش با تعجب پرسید"کجا میری؟" "یکیو پیدا کنم بتونه جیمینو تا بیمارستان برسونه" جیمین لبشو به دندون گرفت از اولم میدونست منیجرش تحمل وزنشو نداره اما نمیخواست جونگکوک بغلش کنه علاوه بر مشکلاتی که بینشون بود از نزدیک شدن به جونگکوک واهمه داشت وقتی بهش نزدیک بود هیچ کنترلی روی رفتارش نداشت اما با حرف هوان انگار سطل آب یخ روی سرش خالی کرده بودن"چی؟شوخی میکنی؟مگه تو نمیتونی بلندش کنی؟" جونگکوک آروم زمزمه کرد"اما" هوان با چشمای گشاد شده نگاش کرد"جونگکوک معلوم هس چته؟بجنب...چرا وقت تلف میکنی؟" جونگکوک چاره ای نداشت به طرف جیمین رفت جیمین نگاشو از چشمای جونگکوک دزدید وقتی کنارش نشست دستشو با مکث دور گردن جونگکوک انداخت جونگکوک یه دستشو پشت کمر جیمین گذاشت ودست بعدیش زیر زانوهای جیمین سر دادبا یه حرکت خیلی راحت مثل تمام دفعات قبلی جیمینو از روی زمین بلند کرد با حرکت یهویی جونگکوک جیمین شتابزده به  پیراهن جونگکوک چنگ زد جونگکوک اما نگاهش نمیکرد با کمک منیجر که در سالن وبعد درماشینو براش بازکرد جیمینو داخل ماشین گذاشت قبل از بستن در لحظه ای مکث کرد نگاه فراری جیمین باعث شد بیشتر ازاون نگاش نکنه ودروببنده.
"آسیبش خیلی شدید نیست ولی چون مچ پاش پیچ خورده یه مدت نباید به پاش فشار بیاره" دکتر گفت وباندی که دور پاش بسته بود با یه گیره محکم نگه داشت جونگکوک هنوزم نگران بود اما حالا آروم تر از قبل بود"چه مدت؟" جیمین با نگرانی پرسید وبالاخره دست جونگکوکو که غیرارادی موقع معاینه پاش گرفته بود رها کردجونگکوک نگاهی به دست هاشون انداخت وبعد به نیم رخ جیمین خیره شد(نمیفهممت پارک جیمین)با دلخوری تو دلش نالید جیمین مخالفت کرده بود جونگکوک بغلش کنه اما خودش دستشو میگرفت وحالا رهاش کرده بود چرا؟جونگکوک هرروز گیج تر از قبل با جیمین روبرو میشد"یه هفته" دکتر گفت ودستکش هاشو خارج کرد تا دور بندازه جیمین کلافه موهاشو چنگ زد"ولی اجرا" جونگکوک عصبی نگاش کرد"واقعا داری به اجرا فکرمیکنی؟" جیمین با بهت نگاش کرد"برای تو مهم نیس چقدر از تمرینا عقب میمونیم؟" جونگکوک که کل روز از دست جیمین عصبانی بود ومنتظر فرصتی برای منفجرشدن بود با صدای بلندی توپید"نه اهمیت نمیدم اون تمرینا به جهنم" منیجر جیمین با تعجب نگاش کرد ودکتر پشت میزش نشست تا نسخه ی جیمینو بنویسه جیمین با صدای دکتر فرصت جواب دادن پیدا نکرد"جیمین شی...تا یه هفته باید کامل استراحت کنید" جونگکوک پوزخندزد"شرط میبندم اگه با یه بچه طرف بودیم زدن این حرفا آسونتربود" جیمین با اخم نگاش کرد واز لای دندوناش طوری که دکترومنیجر نشنون غرید"مشکل لعنتیت چیه؟" دکتر کلافه از بحث تموم نشدنی اون دوتا نسخه رو روی میز گذاشت وباصدای بلندی جونگکوکو مخاطب قرارداد"اینارو تهیه کنید...امروز این قرصا رو بخوره ولی بعد ازاون اگه درد داشت مصرف میکنه" جونگکوک جلو رفت ونسخه رو برداشت دکتر خودکارشو رها کرد"هردویا سه ساعت، پونزده دقیقه باید کمپرس یخ بزارید اینو فراموش نکنید" جونگکوک سرتکون داد.
لازم نبود جونگکوک بازم بغلش کنه چون از در اتاق دکتر تا در ماشین با ویلچر بود وجونگکوک رفته بود تا داروهاشو بگیره وکسی جز منیجرش همراهش نبود با کمک منیجر تو ماشین نشست وبه در پشتش تکیه داد به محض نشستن منیجر جیمین نیم خیزشد"هیونگ میشه گوشیمو بدی؟" منیجر سرتکون داد گوشیشو به طرفش گرفت"منم میرم به هوان خبر بدم" جیمین سری به معنی تفهیم تکون داد وشماره هوسوکو گرفت بعد از چندبوق جواب داد"هیونگ" هوسوک با تعجب از شنیدن صدای جیمین تو اون ساعت از روز جواب داد"جیمین؟الان نباید سر تمرین باشی؟" جیمین ترجیح میداد بعدا توضیح بده قبل ازاینکه جونگکوک برگرده باید این مسئله رو حل میکرد"هیونگ کجایی؟" هوسوک گیج از سوال یهویی جیمین زمزمه کرد"گوانگجو" جیمین انگار بدترین خبرعمرشو شنیده بود بلند داد زد"چیییییی؟اونجا چکارمیکنی؟""عاییییی جیمین چه مرگته؟کجای حرفم اینقدر عجیب بود که باعث شه توگوشمو به فاک بدی؟...دیروز بهت گفتم یه کاری برام پیش اومده ومیخوام با تهیونگ برم گوانگجو که"جیمین دیگه نمیشنید تهیونگم رفته بود تنها گزینه ی باقی مونده یونگی بود ولی جیمین نمیتونست مزاحمش بشه هنوز اونقدر به هم نزدیک نبودن هووفی کشید وموهاشو تو دستش فشرد جونگکوک بعد ازخارج شدنشون از اتاق دکتر دستور داده بود جیمین به خونش بره دقیقا دستور داده بود چون هیچ خواهشی شبیه جمله ی "میای خونه ی من تا بتونم مراقبت باشم"شروع نمیشد وجیمینی که از کوچیکترین تماسی با جونگکوک اجتناب میکرد احساس میکرد توی یه مرداب درحال پایین رفتنه وکاری از دستش ساخته نیس"جییییییمین؟"این بار نوبت هوسوک بود که پرده ی گوش جیمینو خراش بده جیمین که کاملا فراموش کرده بود هوسوک هنوز پشت خطه با داد هوسوک ازجاش پرید چندبار پلک زد ودوباره گوشی رو صاف گرفت"انتقامتو گرفتی هیونگ!!!""حقت بود...بگو ببینم چی شده که زنگ زدی؟" جیمین با دیدن جونگکوک که هرلحظه به ماشین بیشتر نزدیک میشد سریع لب زد"نه نه بعدا حرف میزنیم
.
.
ریدرای قشنگم برای دیده شدن فیک باید اون ستاره کوچیک پایان هر پارت رو لمس کنید💕

Sorry that I left 2Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon