45

573 112 1
                                        

"با کی برمیگردی هیونگ؟" جیمین بی معطلی دوربین گوشی رو روشن کرد وازهمون زاویه که جونگکوک بالای سرش ایستاده بود عکس گرفت

"با کی برمیگردی هیونگ؟" جیمین بی معطلی دوربین گوشی رو روشن کرد وازهمون زاویه که جونگکوک بالای سرش ایستاده بود عکس گرفت

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

درحالی که عکسو ذخیره میکرد جواب داد"نمیدونم احتمالا با دوهیون...هوسوک هیونگ زودتر میره" جونگکوک کنارش نشست"بنظرت برای اینکه یکی برسونت خونه زیادی بزرگ نشدی هیونگ؟" جیمین با اخم تصنعی رو به جونگکوک کرد"مشکلش چیه؟" جونگکوک نمیتونست بگه به یونگی دوهیون وهرکس که اونو سوارماشینش میکنه حسودی میکنه"باید ماشین بخری" بی توجه به سوال چندلحظه پیش جیمین گفت"ولی من گواهینامه ندارم" جیمین که خیال میکرد جونگکوک دیگه بحثو ادامه نمیده ازجاش پاشد تا تمرینو از نو شروع کنه"من میتونم یادت بدم" جیمین سوالی نگاش کرد جونگکوک با اشتیاق تکرارکرد"من میتونم رانندگی یادت بدم..خیلی سریع گواهینامه وبعدشم ماشین میگیری" جیمین سرتکون داد"بهش فکر میکنم" جونگکوک از جاش بلند شد نزدیک جیمین ایستاد"فکرکردن نمیخواد...بیا از فردا شروع کنیم...این هفته کارام کمتره میتونم صبحا اموزشت بدم هوم؟" جیمین فراموش کرده بود قراره چکار کنه سرگردون به اطرافش نگاه کرد تا چیزی یادش بیاد اما جونگکوک باز پرسید"نظرت چیه؟" جیمین گیج نگاش کرد"راجع به چی؟" چرا جونگکوک تمومش نمیکرد جیمین که گفته بود بهش فکر میکنه دستاش به لرزه افتاده بودن دستاشو پشتش پنهان کرد"میشه بعدا راجبش حرف بزنیم؟" جونگکوک لبخند زد"باشه بهت زنگ میزنم"
"اوضاع با یونگی هیونگ چطور پیش میره؟" تهیونگ همونطور که تو لپ تاپ جیمین اخبارو چک میکرد پرسید جیمین که چیزی از فیلمی که پخش میشد نفهمیده بود گیج به تهیونگ نگاه کرد تهیونگ این بار واضح تر پرسید"میگم سفرتون چطور بود...اصلا تعریف نکردی" جیمین به سمت تهیونگ که روی مبل روبرویی نشسته بود چرخید پاهاشو تو شکمش جمع کرد"خوب بود خوش گذشت" تهیونگ با اخم نگاش کرد"همین؟" جیمین نفسشو فوت کرد"به چیزی که میخوای نمیرسی ته...اون فکرای منحرفانتو کنترل کن" تهیونگ تک خنده ای کرد"من که چیزی نگفتم" جیمین عصبی صداشو بالا برد"ولی میدونم که به همین فکرمیکنی...احتمالا اینطور فکرمیکنی که یونگی هیونگ جیمینو یه هفته برد دگو چون یه خبرایی هس...ولی اون ازم کمک میخواست منم کمکش کردم...ما فقط دوستیم باهاش کنار بیا" تهیونگ لپ تاپو بست به سمت جیمین چرخید با خنده ی متعجبی گفت"خب حالا چرا عصبانی میشی؟" جیمین نگاشو به آکواریوم پشت سر تهیونگ دوخت هوسوک که مقداری از حرفاشونو شنیده بود همونطور که با کاسه ی توت فرنگی کنار تهیونگ مینشت با خنده پرسید"بازم بحث سر ریل بودن یونمینه؟" جیمین با اخم به تهیونگ نگاه کرد"باورم نمیشه تو واسه ما اسمم گذاشتی؟" هوسوک که فهمید باز زیادی اطلاعات داده زمزمه کرد"اوپس" تهیونگ حق به جانب نگاش کرد"من از شیپتون خوشم میاد چیه مگه؟" جیمین کوسنی که کنارش بود به طرف تهیونگ پرت کرد"برو عمتو باهاش شیپ کن" هوسوک خندید"بیخیالش شو دیگه ته" تهیونگ کوسنو کنارش گذاشت مشتشو داخل کاسه هوسوک برد"تو امشب یه مرگیت هست" هوسوک با اخم نگاش کرد"هی...هیچی واسم نزاشتی...باز تو توت فرنگی دیدی؟تو یخچال هس دست به اینا نزن" تهیونگ هم اخم کرد"من اگه حوصله داشتم تا یخچال برم که تو همینم گیرت نمی اومد" هوسوک نگاهی به مشت پر از توت فرنگی تهیونگ انداخت"گفتم پسشون بده" تهیونگ ابرویی بالا انداخت"هرکی زودتر برداره مال اونه" وتوت فرنگی رو با لذت تو دهنش گذاشت"ازت متنفرم" تهیونگ همونطور که توت فرنگی رو می جوید لبخند حرص دراری به هوسوک زد"میدونم که ته قلبت عاشقمی" هوسوک که بازم نتونسته بود از پس تهیونگی که خوراکی هاشو کش میرفت بربیاد به مبل تکیه داد وهمونطور که به چندتا توت فرنگی باقی موندش با غم خیره شده بود غرید"هیولای توت فرنگی""بسه تمومش کنید تا کی قراره سر چندتا توت فرنگی بحث کنید؟" هوسوک وتهیونگ با تعجب نگاش کردن وهوسوک با صدای متعجبی زمزمه کرد"حق با تهیونگه...تو امشب یه چیزیت هس" وقتی جیمین حرفی نزد تهیونگ نگران پرسید"چی شده جیمینی؟" هوسوک هم پرسید"با جونگکوک دعوا کردی؟" جیمین سرشو به دو طرف تکون داد"نه" "پس مشکل چیه؟" تهیونگ کم طاقت پرسید تا جیمین زودتر به حرف بیاد"میخواد رانندگی یادم بده" "چی؟""کی؟" وقتی تهیونگ وهوسوک همزمان پرسیدن جیمین سرشو بالا گرفت تا نگاشون کنه"جونگکوک میخواد رانندگی یادم بده" تهیونگ اوه ی زمزمه کرد وبه مبل تکیه داد"خب بگو علاقه ای به رانندگی نداری" تهیونگ گفت وکاسه ی توت فرنگیایی که کنارش بود وهوسوک ازشون غافل شده بود برداشت هوسوک جدی نگاش کرد"قبول کن" جیمین با تعجب نگاش کرد"هیونگ" تهیونگ هم سوالی نگاش میکرد"باید با ترست روبروشی" جیمین که فاصله ای با گریه کردن نداشت به سختی لب زد"اما من نمیتونم خودت میدونی که برام سخته""میدونم...بخاطر همین میگم قبول کن" تهیونگ اخم کرد"این دیگه چه روشیه میخوای عذابش بدی تا ترسشو فراموش کنه؟" هوسوک کلافه نگاش کرد"میشه اینقدر وسط حرفم نپری...نه نمیخوام عذابش بدم نابغه میخوام درمانش کنم" تهیونگ گیج پلک زد"چطور؟""با حساسیت زدایی تدریجی" وقتی به چهره های نامفهومشون نگاه کرد متوجه شد هیچ کدوم هیچی از حرف هاش نفهمیدن "باید جیمینو کم کم با ترسش روبرو کنیم...اولش سخته ولی کم کم باهاش کنار میاد تا جایی که ترسش از بین بره" تهیونگ اوه مفتخری گفت"بهت افتخار میکنم هیونگ...ولی اینارو از کجا یاد گرفتی؟" "یکم مطالعه بد نیس...ادم باید به غیر ازتوت فرنگی به چیزای دیگه هم فکرکنه" قبل ازاینکه تهیونگ بحثو ادامه بده روبه جیمین کرد"هیچکس بهتر از جونگکوک نمیتونه کمکت کنه...تو بهش اعتماد داری پس میدونی که درکت میکنه...هروقت مشکلی پیش اومد میتونی با من یا تهیونگ تماس بگیری" "بهتر نیس به جونگکوک بگیم؟" هوسوک سرتکون داد"خودم باهاش تو یه فرصت مناسب حرف میزنم" جیمین با ترس به هوسوکی که از جاش بلند شد نگاه کرد"هیونگ بهش نگو...نمیخوام بدونه" هوسوک به سمت جیمین خم شد شونه اشو فشرد"نگران نباش جیمین قرار نیس بیشتر ازاین بگم" جیمین بازم اصرارکرد"هیچی نگو هیونگ...هیچ کدومو...نمیخوام بدونه" هوسوک مکث کرد"باشه تا نخوای چیزی نمیگم" "هیونگ نباید آیدول میشد" بعد از دقایقی که به سکوت گذشت تهیونگ گفت وبه جیمین نگاه کرد جیمین با صدای تهیونگ از افکارش بیرون کشیده شده بود بی حس به تهیونگ زل زد تهیونگ طوری حرف میزد انگار مسئله ی مهمی رو کشف کرده بود"جدی میگم باید روانشناسی دکتری چیزی میشد..بیشتر بهش میاد...به اضافه ی یه عینک" جیمین نگاهی از پایین بهش انداخت"تو مستی؟" تهیونگ که با دیدن این وضعیت جیمین دلش گرفته بود چینی به لباش داد جیمین امشب بیشتر از این که به کسی که بخندونش نیاز داشته باشه به کسی نیاز داشت که خیالشو راحت کنه وارومش کنه کنارش نشست وجیمینو تو بغلش کشید"چرا خودتو اذیت میکنی؟" جیمین تو بغل تهیونگ خودشو جمع کرد"نمیخوام ولی نمیتونم...اون اصرار داره ومن نمیتونم بهش چیزی بگم...مسخرس اگه بگم نه واون بپرسه چرا چی باید بگم؟که از ماشین میترسم؟ که حتی وقتی همراه یکی دیگه هم سوارمیشم ارامش ندارم...من خیلی ضعیفم ته...ازخودم بدم میاد...ازخودم خجالت میکشم" تهیونگ کمر جیمینو نوازش کرد"اون جونگکوکه جیمین...اون هرکسی نیس...اون تو رو هرچی که باشی میپرسته...حتی اگه پرنقص ترین ادم روی زمین باشی...چرا میترسی؟" جیمین سرشو روی سینه ی تهیونگ جابه جا کرد"دست خودم نیس" لازم نبود جیمین بگه تهیونگ میدونست جیمین هنوز به جونگکوک کاملا اعتماد نداره ترسشو درک میکرد همین که الان جونگکوک به عنوان دوستشون کنارشون بود قدم بزرگی برای جیمین بود"جیمینی من ضعیف نیس...اون فقط بیش از حد حساسه...سخت نگیر همه چی خوب پیش میره...حق با هیونگه باید با ترست روبرو شی..نمیتونی تا ابد ازش فرارکنی" جیمین آهی کشید ودست تهیونگو نوازش کرد"من که بهت گفتم با یونگی هیونگ شیپ شو...دردسرش کمتر بود..تازه هروقت که میگفتی حاضر بود راننده شخصیت بشه...بنظرم یبار دیگه به یونمین فکرکن هوم؟" جیمین دستشو از دست تهیونگ ازاد کرد ومشتی به سینه ی تهیونگ زد"اولا منو جونگکوک شیپ نیستیم...دوما یبار دیگه بگی یونمین حق نداری پاتو تو خونم بزاری" تهیونگ با درد خندید"دستت خیلی سنگینه..ازهمین برای مواقع اضطراری با جونگکوک استفاده کن" جیمین خندید"مگه قراره چکارکنه که بزنمش؟" تهیونگ شونه ای بالا انداخت"به هرحال احتیاط لازمه" جیمین خندید"تو دیوونه ای" تهیونگ به سمتش خم شد"هممم دیوونه ی تو" جیمین با خنده هلش داد"پاشو برو بخواب ته" داشت دنبال گوشیش میگشت تا ببینه کی  این وقت شب زنگ میزنه تهیونگ گوشی رو از زیر پاش بیرون کشید"جئونه" جیمین پوکر نگاش کرد"این همه وقت روی گوشی نشسته بودی حس نکردی؟" تهیونگ گوشی رو به سمتش گرفت"شب بخیر" جیمین با لبخند زمزمه کرد"شب بخیر" وقتی ازپله ها بالا میرفت صدای خنده ی جیمینو شنید که میگفت"نه تهیونگ روی گوشی نشسته بود نشنیدم ببخشید" نیم نگاهی به جیمین انداخت و وارداتاق شد. "هیونگ فکراتو کردی؟من فردا صبح وقتم آزاده...بیام دنبالت؟" جیمین با استرس پوست لبشو کند جونگکوک که نگران شده بود صداش کرد"هیونگ؟صدامو میشنوی؟" جیمین گیج سرتکون داد"آ...آره...من مشکلی ندارم میتونی بیای"

Sorry that I left 2Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang