"دست گذاشتن رو ترس دیگران کار قشنگی نیس" جیمین خندید"باورکن هس جای من نبودی چشمای گردشدتو ببینی" این بارجونگکوک یقه ی جیمینو کشید"پس برای تلافی هم شده انجامش میدیم" جیمین اخم کرد"نه کوک قرارنیس با صدبارگفتنش نظرمو عوض کنی" جونگکوک اخم کرد"چرا؟" جیمین یقشو ازاد کرد"چون اونی که قراره دردبکشه منم نه تو پس نه" اخمای جونگکوک بازشد"ولی چه حالا چه بعد بالاخره که قراره دردبکشی" جیمین که دوباره پای اجاق ایستاده بود بدون اینکه نگاش کنه زمزمه کرد"عوضی اینطور موقع ها طرفو دلداری میدن نه اینکه از درد حرف بزنن" جونگکوک خندید از کانتر پایین پرید دستاشو دور شکم جیمین پیچید وزیر گوشش زمزمه کرد"هی..توهمین الان گفتی که قراره باتم باشی؟" جیمین کلافه از این بحث تموم نشدنی جونگکوک دستاشوازدورش باز کرد وهمونطور که هلش میداد تا به طرف یخچال بره غرزد"آره حالا هم نیشتوببند" جونگکوک سرحال تر از قبل پشت میز نشست"چرا...این بحث برات جذاب نیس؟" جیمین کاسه رو روی میز کوبید"نه وداری کاری میکنی اشتهامو از دست بدم" جونگکوک که میدونست جیمین شوخی نمیکنه لبخندشو خورد"اوه راستی صبح بخیر" جیمین چندلحظه از بالای شونه اش نگاه کرد وبعد لبخندزد"صبحت بخیر"
*
دکمه ی آخر پیراهنشو که بست نیم نگاهی به جونگکوک که تو چارچوب در دست به سینه با لبخند نگاش میکرد انداخت"هنوز نرفتی؟" جونگکوک ابرویی بالا انداخت ونچی کرد"چون نمیرم" جیمین دستی به موهاش کشید ونگاشو از آینه قدی روبروش گرفت"چی؟چرا؟" جونگکوک تکیشو از در گرفت ووارد اتاق شد"امروز مرخصی گرفتم میخوام یه روز کامل باهم باشیم" جیمین به سمتش چرخید"میدونی که نمیتونیم برای باهم بودن مرتب از زیرکار دربریم" جونگکوک چشم غره ای بهش رفت"ضدحال!" جیمین خسته سرشو عقب داد"من بهش میگم مسئولیت پذیر...من دیرم شده یساعت دیگه باید استدیو باشم" "جیمین...کنسلش کن..فقط یه روزه...زودباش!" جیمین با عجله کتشو روی دستش انداخت"نمیکنم کوک تو هم بهتره برگردی سرکار" از اتاق خارج شد وبا نهایت سرعتش به طرف در از پله ها پایین رفت جونگکوک هووفی کشید و ازاتاق خارج شد قبل ازاینکه جیمین درو بازکنه گوشیش زنگ خورد ایستاد تا به تماسش جواب بده جونگکوک کنجکاو به نرده هاتکیه داد ودستاشو اویزون کرد
"الو هیونگ؟...تو راهم...میدونم دیرکردم..چی؟چرا کنسله؟..خیلی خب..ممنون" عصبی لبشو داخل دهنش برد وبه طرف جونگکوک چرخید که با لبخند پیروزی نگاش میکردجیمین لبخندمسخره ای زد"عکسبرداری کنسله...ظاهرا قراره منتظر یه مدل آمریکایی بشن..هفته ی دیگه میاد" جونگکوک خندید"جونگکوک یک و جیمین" از بالا به سرتاپاش نگاه کرد"هیچی!" جیمین چشماشو ریز کرد وزبونشو بیرون اورد تا از غرور باقی موندش محافظت کنه
*
جیمین با استرس نگاهی به کارتای توی دستش انداخت این آخرین حرکت بود اگه میبرد میتونست هرچی که میخواد از جونگکوک درخواست کنه واگه جونگکوک میبرد؟اخم کرد مسلما یه درخواست خبیث بود جونگکوک نیشخندزد"نوبت توعه" جیمین چشماشو بست انگار داشت روی کارتاش ورد میخوند کارتاشو با اضطراب روی زمین انداخت ومنتظر کارتای جونگکوک شد جونگکوک با غرور نگاهی به جیمین انداخت وکارتاشو روی کارتای جیمین کوبید"من بردممممممم" جیمین با ناله ای خودشو روی زمین پرت کرد جونگکوک با انرژی صاف نشست"جیمین شی..حالا نوبت خواسته ی منه" جیمین نیم خیزشد"جونگکوک اگه بخوای حرفای تخت خوابی بزنی..پامیشم میرم" جونگکوک اخم کرد"برنده هرچیزی میتونه از بازنده بخواد...بعدشم..راجب من چه فکری کردی جیمین؟" جیمین صاف نشست"خب...ازم چی میخوای؟" جونگکوک نیشخندزد"لباساتو دربیار" جیمین اخم کرد"جونگکوک؟این همه چیز وجود داشت که ازم بخوای!...لخت شم واقعا؟" جونگکوک چشم غره ای بهش رفت"وقتی اینطوری میگی خیلی کثیف بنظر میاد" "چون واقعا هس" "زودباش دربیار" "منحرف" جونگکوک هووفی کشید"من دوست پسرتم" "دلیل نمیشه منحرف نباشی" جونگکوک عصبی شد"جیمین واقعا قراره تا شب راجبش بحث کنیم؟" جیمین چشم غره ای بهش رفت"چرا من فکر میکردم هنوز همون جونگکوکی معصوم بچگیامی؟...عایییییش...خیلی خب درمیارم" جونگکوک با ذوق جابه جاشد تا اماده بشه جیمین خندید"صبرکن...قرارنیس به همین راحتیا باشه" جونگکوک اخم کرد"قرارنبود تو برام شرط بزاری" جیمین هم اخم کرد"میخوای لباسامو دربیارم یا نه؟" "البته که میخوام" "پس یه لطفی درحقم بکن ودهن خوشکلتو بسته نگه دار" وقتی دید جونگکوک ساکته کارتارو کنار زد"خب.. از اونجایی که من سه تیکه لباس تنمه سه تا سوال ازت میپرسم واگه جواب دادی من لباسمو درمیارم" جونگکوک که هیجان زده شده بود تک خنده ای کرد"هرچند ناعادلانه اس ولی قبوله" جیمین با لبخند مضطربی نگاش کرد"خب سوال اول...اگه بهم خیانت کنی من چکار میکنم؟گزینه ی اول بهت سیلی میزنم،گزینه دوم گریه میکنم وبهت فحش میدم بعدش میرم خونه ی اون شخص ودادوبیداد راه میندازم،گزینه سوم ترکت میکنم ویه کلمه هم حرف نمیزنم" جونگکوک چشماشو ریز کرد وبعد از چندثانیه فکر کردن به جیمین نگاه کرد"تا جایی که میشناسمت بخاطر همچین چیزی بهم سیلی نمیزنی" جیمین لبخندی زدوگوشه ی هودیشو بین انگشتاش گرفت جونگکوک با هیجان بیشتری ادامه داد"گریه فکر نمیکنم ولی مطمئنم فحش نمیدی و عاقل ترازاینی که بری در خونه اش وسروصدا کنی" جیمین لبشو به دندون گرفت وهودیشو تا شکمش بالا کشیدجونگکوک خندید"پس گزینه ی سوم" جیمین یقه ی هودی رو از سرش عبور دادو هودی رو توی صورت جونگکوک پرت کرد جونگکوک با خنده هودی رو تو دستش گرفت"سوال بعدی...اوه راستی...بالاتنه ی قشنگی داری" جیمین اخم کرد"تمرکز کن..کمتردید بزن و ممنون " حالا جیمین با بالاتنه ی برهنه روبروی جونگکوک نشسته بود تنها چیزی که باقی مونده بود شلوارک مشکی وباکسر زیرش بود با اینکه گرفتن نگاهش از اون بدن خوش تراش وپوست مرمریش تقریبا ناممکن بود جونگکوک تمام تلاششو میکرد تا حواسش سرجاش بمونه وبه دوتا سوال باقی مونده جواب بده جیمین که میدونست چقدر روی جونگکوک تاثیر گذاشته لبخنداغواگری زد"سوال دوم...شب تولد ده سالگیم چرا از دیدن هدیه ی بابا خوشحال نشدم؟ گزینه ی اول چون میخواستم برای کس دیگه ای بخرمش،گزینه دوم چون گرون بود گزینه سوم چون زشت بود" جونگکوک لبخندزد"آسونه میدونم...خب گزینه ی سوم امکان نداره درست باشه چون از نظر جیمین هیچ هدیه ای زشت نیس" جیمین برای اذیت کردن جونگکوک دست به کمر شلوارکش زد ویکم پایین کشیدش جونگکوک نگاشو از کمر جیمین گرفت"گزینه ی دوم درسته از هدیه های گرون قیمت خوشت نمیاد واعتقاد داری همین که فراموشت نکردن باارزشه اما بازم برای ناراحت نکردن پدرت قبولش میکردی...گزینه اول چون میخواستی برای پسربچه ی یتیمی که باهم دیده بودیمش بخری..یادمه کل شب راجبش حرف میزدی ومیگفتی یجوری خوشحالش کنی" جیمین خوشحال ازاینکه جونگکوک به این وضوح گذشته رو به یادداره لبخندزد"درسته" جونگکوک خندید"زودباش..چشمام ازدیدن اون شلوارک روی تنت خسته شدن" جیمین با استرس شلوارک پایین کشید وبه طرفش پرت کرد حالا جز باکسر مشکیش چیزی تنش نبود معذب نشست کلافه به اطرافش نگاه کرد چی میپرسید که جونگکوک نتونه راحت حدس بزنه همونطور که لبشو میجوید فکری به ذهنش خطور کرد لبخند زد وبه جونگکوک نگاه کرد"خب سوال اخر" جونگکوک لبشو بی طاقت گازگرفت"بی صبرانه منتظرم" "اگه از چیزی ناراحت باشم وتا خرخره مست کرده باشم و تورو توی یه کلاب ببینم اون شب چطور صبح میشه؟ گزینه اول مجبورت میکنم به حرفام گوش بدی..واحتمالا اخرش رو لباست بالا میارم،گزینه دوم تا نیمه شب خوش میگذرونیم ومنو میبری خونه خودت وتهشم خودت میدونی تخت خواب،گزینه سوم مستت میکنم ووقتی بیهوش شدی ترکت میکنم وبرمیگردم خونه" جونگکوک دستاشو به هم کوبید"خب گزینه ی اول زیادی خسته کنندس پس میزاریمش کنار" جیمین نفسشو حبس کرد یه طرف باکسرشو پایین کشید جونگکوک چشماش با دیدن پوست سفید جیمین برق زدن قلبش به تپش افتاد تمرکز براش سخت بود ولی میدونست اگه درست جواب بده امشب شبی میشه که فراموشش نمیکنه به چشمای جیمین نگاه کرد"گزینه دوم منطقی به نظر میاد هر ادم مستی یکم خوش میگذرونه وخب اونقدر خسته ای که باهام مخالفت نمیکنی واگه بریم خونه وبهت نزدیک بشم پسم نمیزنی از طرفی گزینه ی سومی هم هس جیمین یکم بیشتر باکسرو پایین کشید جونگکوک با عجله ادامه داد"منو ترک میکنی یا باهام میخوابی؟" جیمین که قلبش محکم میکوبید آب دهنشو قورت داد جونگکوک خیلی به جواب نزدیک بود"جیمینی که من میشناسم جنتلمن ترازاین حرفاس پس نه ترکم نمیکنی گزینه دوم" جیمین با شنیدن جواب جونگکوک نفس راحتی کشید وباکسرو بالا کشید"یه لحظه فکرکردم درست میگی و باید برهنه شم" جونگکوک که هاج و واج مونده بود اخم کرد"یعنی چی؟مگه گزینه دو درست نبود؟" جیمین ازجاش بلند شد به طرف جونگکوک رفت خم شد ودستاشو روی شونه هاش گذاشت تو صورتش خم شد"نچ..چون من هرچقدرم مست وداغون باشم با غریبه ای که یه شبه دیدمش نمیخوابم راجب من چی فکرکردی؟مستم عقلمو که ازدست ندادم کوک...این همه سوال وجواب انرژیمو ازم گرفت میرم غذای تایلندی سفارش بدم میخوری دیگه؟" جونگکوک که انگار دزد خونشو غارت کرده بود خشکش زده بود وبه یه گوشه زل زده بود باورش نمیشد اشتباه گفته و شبی که میتونست بهترین شب عمرش باشه رو نابود کرده آهی کشید"گزینه سوم بود!" حتی سرمیز غذا هم جونگکوک غرق دنیای خودش بود"یعنی چی جیمین؟" جیمین که مشغول باز کردن ظرفای غذا بود با خنده نگاش کرد"یعنی حرفای تخت خوابی کنسله بیبی" بوسه ای روی لبش زد"بیاغذا بخوریم"
ESTÁS LEYENDO
Sorry that I left 2
Fanficفصل دو . ژانر:انگست،رومنس،اسمات کاپل:کوکمین . . بعد ازاینکه جونگکوک متوجه حس واقعیش نسبت به هیونگش جیمین میشه درست همون موقع اتفاقی میشنوه که جیمین از علاقه اش به شخص دیگه ای حرف میزنه و تصمیم میگیره همه چی رو پشت سرش رها کنه وبره اما اگه گره های سر...