47

520 101 1
                                    

تهیونگ همونطور که با چشم دنبال جیمین میگشت گفت"چه اتفاقی افتاد؟" جونگکوک همونطور که سعی میکرد بغضشو کنترل کنه جواب داد"امروز ازش خواستم ماشینو روشن کنه" تهیونگ با دیدن جیمین پایین پاش زانو زد"جیمینی!""یه لحظه حواسش از مسیر پرت شد وبا درخت برخورد کردیم ازاون موقع حالش اصلا خوب نیس...وقتی ابرومو دید بدتر شد همش یه جمله رو تکرار میکنه" تهیونگ دست یخ زده ی جیمنیو لمس کرد"مینی؟" جیمین به تهیونگ نگاه کرد"ته" جونگکوک باتعجب نگاش کرد بالاخره جیمین یه صدایی خارج از صداهای درون ذهنش شنیده بود"چرا گریه میکنی؟" همونطور که با شصتش اشکاشو پاک میکرد پرسید"من بهش آسیب زدم ته...چون من داشتم رانندگی میکردم...تقصیر منه" تهیونگ با لبخند تلخی نگاش کرد"اون حالش خوبه...داری نگرانش میکنی" جیمین نیم نگاهی به جونگکوک انداخت وبعد دوباره به تهیونگ نگاه کرد"منو با خودت ببر" تهیونگ گونشو لمس کرد"کجا میخوای بری؟" "منو ببر خونه" تهیونگ سری تکون داد جیمین با گریه خودشو تو بغل تهیونگ انداخت"ذهنم پر از صداس ته...ازجلوی چشمام کنارنمیرن...من نمیخوام..رانندگی کنم...من دیگه سوار اون ماشین نمیشم" تهیونگ موهاشو نوازش کرد"باشه جیمینی...آروم باش" نگاهی به جونگکوک انداخت"لباساشو بیار" جونگکوک با عجله کت جیمینو برداشت وماسکشو از روی میز چنگ زد"هیونگ" تهیونگ کتو ازش گرفت"الان نه کوک" جونگکوک لبشو به دندون گرفت جیمین آروم ترشده بود اما هنوزم گرفته به نظر می اومد وقتی از در خارج شدن جونگکوک دوباره پرسید"نمیخوای بگی چی شده؟" تهیونگ چشم غره ای بهش رفت"گفتم الان وقتش نیس" جونگکوک اخم کرد"من حق دارم بدونم اون چرا به این حال افتاده؟" تهیونگ جیمینو به طرف ماشینش که تو حیاط پارک کرده بود برد درو باز کرد وجیمینو روی صندلی نشوند کمربندوبست"الان برمیگردم" به سمت جونگکوک برگشت"یه مدت بهش زنگ نزن دیدنش هم نیا...خودم بهت خبر میدم..الان تنها باشه بهتره""بهم بگو چی شده هیونگ" تهیونگ عصبی چشماشو بست"جیمین ازم خواسته حرفی نزنم" جونگکوک بهت زده نگاش کرد تهیونگ نیم نگاهی به جیمین انداخت"خودش هرموقع که خواست بهت میگه اماالان فقط ازش دوربمون" نگاهی به چهره ی درهم جونگکوک انداخت وبه طرف جیمین رفت جونگکوک عصبی درو کوبید به در تکیه داد جیمین هنوزم اصرارداشت حقایق زندگیشو ازش پنهان کنه! گوشیشو برداشت وبا اولین کسی که به نظرش خوب می اومد تماس گرفت جونسو با تعجب صداش کرد"کوک؟این وقت روز چی شده که باهام تماس گرفتی؟" "اگه یه دقیقه ی دیگه تو خونه بمونم خفه میشم" جونسو با تعجب خندید"پسر...آروم تر...چی شده؟" جونگکوک غرید"اگه ازم چیزی نمیپرسی بیا به این آدرس"
*
جونسو لیوانشو به طرف جونگکوک هل دادجونگکوک لیوانو برداشت ویه نفس سرکشید جونسو با خنده به بارتندر نگاه انداخت"یه بطری دیگه برامون بیار" "گفتی ازت نپرسم...پس خودت بگو" نگاشو تو کلاب چرخوند"چیزی برای گفتن نیس" وقتی بطری روی میز قرارگرفت جونسو برش داشت لیوان هردو رو پر کرد وپرسید"پس این وقت روز برای چی داری خودتو با الکل خفه میکنی؟" جونگکوک همونطور که به آدمای سرخوشی که تو کلاب پرسه میزدن نگاه میکرد غرید"جیمین" جونسو با شنیدن اسم جیمین ابرویی از تعجب بالا برد"تو هنوزم با اون پسر درارتباطی؟" جونگکوک لیوانشو از روی میزبرداشت"اون دوست بچگیمه" "کی قرار بود بهم بگی؟" وقتی جوابی از جونگکوک دریافت نکرد دوباره پرسید"بخاطر اونه که اینجایی" جونگکوک لیوانشو روی میز کوبید"گفت منو بخشیده...گفت از نو شروع کنیم...اما حالا طوری رفتارمیکنه که حس میکنم غریبم...همه چی رو ازم مخفی میکنه" جونسو همونطور که نوشیدنیشو توی لیوان تکون میداد گفت"فکرمیکنی چیو مخفی میکنه؟" "نمیدونم...خیلی چیزا هس که نمیدونم...دلیل کم حرف بودنش...ارتباطش با مین یونگی...دوستای جدیدش" "مین یونگی...تو از مین یونگی سهامدار کمپانی وینگز حرف میزنی؟اون چه ارتباطی با مین یونگی میتونه داشته باشه؟" با شکستن لیوان جونسو ازجاش پرید جونگکوک با اخم به تیکه های شیشه روی زمین خیره بود"هی تو خوبی؟" صدای نفس های کشدار جونگکوک تنها جوابی بود که گرفت.
"به جونگکوک چی گفتی؟" تهیونگ دراتاقو بست وبا صدای آرومی زمزمه کرد"هیچی...فقط ازش خواستم یه مدت جیمینو نبینه" هوسوک با چشمای گشاد شده نگاش کرد"میخواستی دیوونش کنی؟فکرکردی جونگکوک چقدر میتونه ازجیمین دوربمونه؟خود جیمین به محض بیدارشدنش میره خونه ی جونگکوک" تهیونگ کلافه نگاش کرد"چکار میکردم؟جیمین ازم خواست به جونگکوک چیزی نگم فکرکردم چندروز جیمین تنها باشه بهتره..اگه جونگکوک اونو اینطوری ببینه بازم میخواد سوال بپرسه" هوسوک روی مبل نشست"لازم نیس واسه جونگکوک مانعی بزاری...اینو خودشون باهم حل میکنن...هرچند با حرفی که تو زدی احتمالا تا یه هفته این طرفا پیداش نمیشه" تهیونگ خسته دستشو روی صورتش کشید"دیگه نمیدونم باید چکار کنم...اینقدر که نگران رابطه ی این دوتام نگران رابطه های خودم نیستم" هوسوک چپ چپ نگاش کرد"رابطه ها؟خبر جدیدی هس که ما نمیدونیم؟" تهیونگ خندید"چ خبری هیونگ؟من میتونم با کسی رابطه داشته باشم وشما نفهمین؟همینطوری گفتم"
*"کوک...گوشیت" جونگکوک گوشی رو از دست یکی از کارکنا گرفت وقتی اسم جیمینو دید گفت"یکم دیگه برمیگردم"
"نمیخوای حرف بزنی؟" جیمین وقتی صدای نفسهاشو شنیده بود با خنده پرسید جونگکوک اخم کرد اون از جیمین دلخور بود اما جیمین طوری رفتارمیکرد انگار هیچی نشده بود"شیش روزه ندیدمت...صداتم که نمیزاری بشنوم...این بی انصافیه"
"من فقط به خواسته ات احترام گذاشتم" جونگکوک خشک جواب داد
"خواسته ی من؟" جیمین با تعجب پرسید
"تهیونگ گفت نپرسم چی شده چون تو ازش خواستی حرفی نزنه...حدس زدم نخوای منو ببینی"
"کوک فکر میکردم درک میکنی" صدای جیمین دیگه اشتیاق چندلحظه قبلو نداشت
"چون درکت میکنم ازت فاصله گرفتم"
"دلم برات تنگ شده بیا همو ببینیم خونه ی جین هیونگ چطوره؟یا هوسوک هیونگ؟شایدم بهترباشه باهم بریم همونجایی که میگفتی...یجای دور از سئول..هوم؟"
"تا وقتی تصمیم بگیری جای من تو زندگیت کجاس ترجیح میدم همو نبینیم"
"من...منظورت چیه؟" جیمین با صدای شکسته ای پرسید
"من باید برگردم سر تمرین..دیگه قطع میکنم" وقتی برگشت تا وارد سالن بشه جونسو رو دید که به دیوار تکیه داده"هیونگ...ازکی اینجایی؟" "تازه اومدم...تو خوبی...خیلی خسته بنظر میای" سرتکون داد"خوبم...فقط بخاطر تمرینا چندشبه درست نخوابیدم" جونسو لبخندزد"فردا اجرا داری باید سرحال باشی...عصر برگردخونه...امشبو زودتربخواب" لبخند کوچیکی به جونسو زد"ممنون هیونگ" جونسو با لبخند سرشو به معنی خواهش میکنم کج کرد.
از وقتی اومده بود نگاشو به اون سمت نبرده بود تا جیمین با نگاهش غافلگیرش نکنه جیمین چیزی تو گوش نیول پچ پچ کرد وبه جونگکوک اشاره کرد نیول به سمت جونگکوکی که به حرفای نامجون وهوسوک گوش میکرد دوید"عمو!" جونگکوک به نیولی که دستاشو گرفته بود نگاه کرد"میشه بیای؟" جونگکوک بی حوصله پرسید"کجا؟" نیول به اتاقش اشاره کرد "اونجا...میخوام یه چیزی نشونت بدم" جونگکوک ازجاش پاشد وهمراه نیول از پله ها بالا رفت وارد اتاق شد نیول با گفتن"الان برمیگردم" از اتاق خارج شد جونگکوک نگاهی به اتاق انداخت ودستی روی میز زیردستش کشید با صدای در زمزمه کرد"نیول من باید برگردم پایین" وقتی جوابی نشنید سرشو به سمت در چرخوند اما همون لحظه جیمین از پشت روی کمرش پرید ودستاشو دورگردنش حلقه کرد جونگکوک غافلگیر شده بود اما هنوزم مراقب جیمین بود نیفته"هیونگ!" جیمین خندید"دلم برات تنگ شده کوک" جونگکوک همونطور  که به روبروش نگاه میکرد گفت"باید برگردیم پایین...نیول کجاس؟گفت میخواد یه چیزی نشونم بده" جیمین حلقه ی دستاشو تنگ تر کرد سرشو نزدیک گوش جونگکوک برد"بهت نشون داد بیشتردقت کن" جونگکوک تازه داشت متوجه اتفاقات اطرافش میشد پس همش کار جیمین بود که اونو به این اتاق کشونده بودلبخند جیمین از روی لباش پاک شد دستاشو از دور گردن جونگکوک باز کرد وپایین اومد"هنوز ازم دلخوری؟" جونگکوک نگاش کرد"اگه ازم چیزیو مخفی نکنی نه" جیمین روی تخت نشست"هنوزم داری از اون روز حرف میزنی" "باشه حرفی نمیزنم" جیمین با دیدن جونگکوک که میخواست از اتاق خارج شه از جاش بلند شد دست جونگکوکو گرفت ومجبورش کرد بهش نگاه کنه"بهم وقت بده...الان نمیتونم بگم" به جیمینی که سرشو پایین انداخته بودنگاه کرد"فقط میخوام با منم راحت باشی" جیمین سرشو بالا گرفت"پس دیگه دلخور نیستی؟" جونگکوک لبخندزد"میتونم باشم؟" جیمین سرشو به دو طرف تکون داد"البته که نه"
دستشو تو دست مرد مسن وخوش پوش روبروش گذاشت لبخندی چاشنی حرفش کرد ومثل همیشه که سرکار جدی بود گفت"منم از همکاری باشما خوشحالم کارگردان کیم" منیجر با لبخند به کارگردان نگاه کرد"پس اگه مشکلی نیس..ما بریم...جونگکوک یه عکسبرداری داره که باید سروقت برسیم" کارگردان سرتکون داد"حتما...مدیربرنامه هام تاریخ ملاقات بعدیمو ایمیل میکنه" به محض نشستنشون تو ماشین جونگکوک نالید"هیونگ...گفتم که من نمیخوام بازیگر شم...میخوام رو رشته ی خودم تمرکز کنم" منیجر ماشینو روشن کرد"این برای تثبیت جایگاهت لازمه...درضمن  کل پروژه فقط پنج ماهه..زیاد از وقتتو نمیگیره" هوووفی کشید الان اعتراضش چه فایده ای داشت؟وقتی قراداد هم امضا کرده بودن وقتی گوشیشو روشن کرد متوجه پیام جدیدی که از جیمین براش اومده بود شد[تا شب تمرین دارم...امشب نمیتونم کوک ببخشید..فردا بهت سرمیزنم] جونگکوک عصبی دکمه ی پاور فشار داد وگوشی رو توی داشبور گذاشت چشماشو بست تا کمی قبل از عکسبرداری انرژی داشته باشه.
*2هفته بعد*
"این تیشرت کوفتی من کجاس هیونگ؟" تهیونگ کنار هوسوک نشست"این هنوزم این شکلیه؟" هوسوک سرتکون داد وداد زد"اگه دنبال اون آبیه میگردی دیشب انداختیش تو لباس چرکا" "یه ساعت پیشم سراغ ساعتشو ازم میگرفت هیونگ عجیب نشده؟" هوسوک سرتکون داد"از وقتی شنید کوک رفته تولد این شکلی شده"تهیونگ لیوانشو روی میز گذاشت وبه طرف هوسوک چرخید یه پاشو بالا برد وروی مبل گذاشت"دختره کیه؟کوک میشناسش؟" هوسوک شونه ای بالا انداخت"خبرندارم رابطشون چقدر پیشرفته اس...فقط میدونم قراره نقش مقابل کوکُ تو همین دراما جدیده بازی کنه" "اححح چرا این اتاق اینقدر به هم ریخته اس؟" وقتی برای بار سوم صدای فریاد جیمین از طبقه ی بالا پیچید تهیونگ اخم کرد"این چرا امروز این شکلیه؟" هوسوک خونسرد به مبل تکیه داد وریموتو برداشت"قراربود امشب بره دیدن کوک..ولی لحظه ی آخر کنسل شد...ظاهرا خود کوک هم نمیخواسته بره اون مهمونی ولی بخاطر کارش مجبوره...یجورایی معارفه به حساب میاد" با صدای قدم های جیمین روی پله ها هردو ساکت شدن وقتی جیمین مقابلشون ایستاد با تعجب نگاش کردن جیمین همونطور که ساعتشو میبست گفت"من دارم میرم بیرون...نمیدونم کی برمیگردم احتمالا گوشیمم در دسترس نباشه...پس کاری داشتین به خودتون زحمت زنگ زدن ندین" با کوبیده شدن در هوسوک وتهیونگ با تعجب به هم نگاه کردن تهیونگ پرسید"ما بخاطر چی کاروزندگیمونو ول کردیم اومدیم اینجا؟" هوسوک زمزمه کرد"بخاطر اینکه جیمین گفت بیاییم" "الان که جیمین نیس" هوسوک ازجاش پاشد"پس میتونیم بریم" تهیونگ دستشو دور گردن هوسوک انداخت"هیونگ...بریم شام بیرون؟خیلی وقته باهم مست نکردیم هوم؟" هوسوک دست تهیونگو از دور گردنش باز کرد"من یه قرارکاری دارم...همین الان باید برم تا سروقت برسم" تهیونگ لب ورچید"فقط منم که با کسی قرار ندارم؟" هوسوک کتشو برداشت"یکی جور کن" تهیونگ چشماشو گرد کرد"هیونگ تو که میگفتی نباید با دخترا بخاطر سرگرمی خودمون بازی کنیم" هوسوک شوکه نگاش کرد"چی؟من کی گف...صبر کن ببینم تو به چی فکرکردی؟" "مگه منظورت یه رابطه یه شبه نبود؟" هوسوک با اخم نگاش کرد"منظورم یکی واسه مست کردن بود...تو بهتره به یه دکتر مراجعه کنی...ذهنت زیادی آلوده شده" "چه دکتری هیونگ؟" هوسوک چشم غره ای بهش رفت وازکنارش ردشد"شب بخیر ته"

Sorry that I left 2Where stories live. Discover now