15

576 109 2
                                    

جی کی...تو با جیمین تمرین کن من برمیگردم" این بار هیچ دنسری نبود قراربود فقط خودشون دوتا روی استیج باشن جیمین از اون روز به بعد حتی سردتر رفتار میکرد جونگکوک به سختی خودشو کنترل میکرد که حرفی نزنه جین مرتب تشویقش میکرد که ازاین فرصت برای بدست آوردن دل جیمین استفاده کنه اما جونگکوک میترسید مثل شیشه ای که ترک خورده بود وبا هرضربه ممکنه بود به هزارتیکه تبدیل شه هیچ علامت مثبتی از جیمین دریافت نمیکرد که قدمی برداره با تنها شدنشون جیمین با اخم به جونگکوکی که بهش نزدیک شده بود نگاه کرد"به من نچسب" جونگکوک هردو دستشو بالا برد تا جیمین ببینه که منظوری نداره و چندقدم دورتر از قبل ایستاد جیمین مرتب ایراد میگرفت وبه تذکرهای جونگکوک گوش نمیداد جونگکوک هوفی کشید"اینطوری نمیشه...میشه مثل بچه ها رفتارنکنی؟" جیمین که انگار منتظر یه تلنگربود با صدای کنترل نشده ای غرید"میتونی با کمپانی صحبت کنی تا با بچه ها برات استیج مشترک نزارن" جونگکوک کلافه بود لباشو به هم فشرد"خیلی خب...حالا که اینطوری میکنی یعنی نیازنداری کسی کمکت کنه" اینو گفت و به طرف صندلیا رفت جیمین با حرص به جونگکوکی که پاروی پا گذاشته بود نگاه کرد"این کارت یعنی چی؟" جونگکوک شونه ای بالا انداخت"جیمین شی خودت با کارات بهم فهموندی میتونی تنهایی تمرین کنی" جیمین دندون قروچه ای کرد جونگکوک نیشخندزد"چیه؟نمیتونی؟" جیمین روشو برگردوند وزیرلب غرزد"احمق..معلومه که بهت نیازی ندارم" تا اومدن طراح رقص سعی کرد هرچی که جونگکوک چنددقیقه قبل یاد داده بود بخاطر بیاره وتمرین کنه در تا نیمه بازشد اما هوان مکث کرد انگار داشت با کسی حرف میزد جیمین هنوز متوجه نشده بودکه جونگکوک از فرصت استفاده کرد وسریع کنار جیمین ایستاد هوان با لبخند واردشد"معذرت میخوام...خب حالا یه دور آزمایشی میریم"
"این عالیه...شما بچه ها حالا از قبلم بهتر می رقصید" جونگکوک وجیمین نگاه کوتاهی به هم انداختن"کارت عالی بود جونگکوک" هوان داشت به کمک جونگکوک اشاره میکرد جونگکوک لبخندزد وسرشو پایین انداخت"اوه...کاری نکردم هیونگ" جیمین با خشم نگاش کرد"عوضی" جونگکوک متوجه حرفی که جیمین زیرلب زد شد به سمت جیمین خم شد"حرص نخور هیونگ" جیمین حالا از قبلم عصبی تر بود جونگکوک میدونست هیونگ جز خط قرمزهاییه که باید جدی بگیره اما این پسر حالا هیچ ترسی نداشت اولین باربود که جیمین این چهره ی جونگکوکو می دید.
"فردا یه کاری دارم که باید انجامش بدم کارم یه مقدار زمان میبره...با کمپانی حرف زدم وظاهرا گروه "ویکی "بخاطر تغییر زمان کامبک به سالن نیاز دارن پس دو روز سالنو نداریم...شما میتونید خونه تو خونه تمرین کنید البته دوتایی...مشکلی داشتید باهام تماس بگیرید"
جیمین با چشمایی که از حدقه بیرون اومده بود به جونگکوک نگاه کرد وجونگکوک هم دست کمی از جیمین نداشت"اما" هوان دستشو بالا برد"هیچ اعتراضی قبول نمیکنم...میدونید که هر یه روز که تمرین نکنیم چقدر عقب میفتیم...شما که دومین باره باهم کارمیکنید اینقدر سخته تو خونه  یکیتون تمرین کنید؟" هردو به هم نگاه کردن میدونستن هرچی بیشتر اصرارکنن بدتره هردو سرتکون دادن هوان که خیالش راحت شده بود ازشون دورشد"پس من دیگه برم...مشکلی بود خبرم کنید"
جیمین با اخمایی که حتی جونگکوکم میترسوند به طرف وسایلش رفت جونگکوک ترجیح میداد الان سربه سرش نزاره جیمین مشغول عوض کردن لباسش بود که گوشیش زنگ خورد با چک کردن گوشی یباره اخماش بازشد وبا لبخند جواب داد"هیونگ" جونگکوک ابرویی از تعجب بالا داد  کی بود که جیمین یهویی خشمش فروکش کرده بود؟"اره عالی میشه...خیلی وقته همو ندیدیم..به تهیونگ خبرمیدم" جونگکوک با شنیدن این جمله فکش منقبض شدحتما مین یونگی بود که جیمین میگفت باید به تهیونگ خبر بده هرچی حس خوب داشت مثل یه پر سبک وزن از وجودش پرکشید اون خنده ها،صمیمیت جیمین تو حرفاش ونرمی که تو لحن گفتارش بود همه دلیلی میشد برای اینکه جونگکوک کنترلشو ازدست بده جیمین تماسو قطع کرد وبا لبخندی که هنوز آثار روی صورتش بود پیراهنی که تا نصفه پوشیده بود روی شکمش پایین کشید جونگکوک نمیتونست ساکت بمونه"زیادی با مین یونگی صمیمی نیستی؟"جیمین شوکه بهش نگاه کردجونگکوک خونسرد ادامه داد"بخاطر خودت میگم چون ممکنه یه سری شایعه پخش بشه و...خودت میدونی دیگه" جیمین اخم کرد"اینکه من با کی رابطه دارم به تو هیچ ربطی نداره جونگکوک شی...فکرنمیکنم اونقدر صمیمی باشیم که به خودت اجازه بدی تو زندگی شخصیم سرک بکشی...بعدشم" به جونگکوک نزدیک شد وتو گوشش زمزمه کرد"اگه من لو رفتم" تو چشمای جونگکوک نگاه کرد ونیشخندزد"تو و دوست دخترتو لو میدم" جونگکوک که به سختی روی حرفای جیمین تمرکز میکرد بدون اینکه پلک بزنه به چشمهاش خیره شده بود جیمین که فکرمیکرد تهدیدش موثر بوده با لبخند ازش فاصله گرفت اما فکر جونگکوک درگیر دوتا چیز بود جیمین هنوز متوجه نشده بود نیول دوست دختر جونگکوک ونیول دختر جین یکین...اینکه گفته بود اگر لو بره یعنی چی؟این یعنی اعتراف کرده بود با مین یونگی یه رابطه ی جدی داره؟مگه جیمین؟ کلافه موهاشو چنگ زد"نه امکان نداره...اون گی نیست"
***
"تمومش کن دیگه" جونگکوک با حرص غرید جیمین ده دقیقه بود که دم در ایستاده بود وبا یونگی حرف میزد یونگی دست تکون داد وسوار ماشین شد قبل ازاینکه جیمین متوجه چیزی بشه پرده رو انداخت با صدای در به طرف ورودی رفت جیمین با تعجب وچاشنی خنده ای عینکشو برداشت"اوه دم در بودی؟" جونگکوک با اخم جواب داد"اونقدراهم برای دیدنت عجله نداشتم...در زدی بازکردم دیگه..مگه چقدر راهه؟" جیمین که هم جاخورده بود هم از عصبانیت جونگکوک خندش گرفته بود سرشو تکون داد"خیلی خب..چرا عصبانی میشی؟" جونگکوک متوجه شد تند رفته"معذرت میخوام بیا تو" جیمین کتشو ازتنش دراورد وهمونجا آویزون کرد پا به سالن گذاشت خونه ی خیلی بزرگی بود که خیلی خوب چیده شده بود جونگکوک همیشه با سلیقه بود نوری که ازپنجره های تمام قد سراسر خونه به داخل نفوذ کرده بود حس نشاط وزندگی رو تو خونه پخش کرده بود جیمین با لبخند روی مبل نشست وبه بقیه خونه نگاه کرد پلکان شیشه ای تو ضلع شرقی خونه بود که سالنو به اتاق های بالا متصل میکرد وجیمین حدس میزد سالن تمرین جونگکوک هم باید بالا باشه "چی میخوری؟" با سوال جونگکوک نگاشو از حیاط پشتی که سرسبزیش توجه هرچشمی رو جلب میکرد گرفت"هات چاکلت" جونگکوک سرتکون داد وازش دورشد تا به آشپزخونه بره جیمین کلاهشو از روی سرش برداشت روی مبل گذاشت وازجاش پاشد تا اومدن جونگکوک خونه رو بررسی کنه طبقه پایین آشپزخونه،سالن ورزشی وباغ بود پس بی معطلی به طرف پله ها رفت از راهروی کوچیکی گذشت اولین اتاقو باز کرد مشخص بود اتاق مهمانه دوتا اتاق بعدی هم همونطور دست نخورده بودن به طرف اتاق آخری رفت وبازش کرد اولین چیزی که با پاگذاشتن به اتاق احساس کرد عطر جونگکوک بود که کل اتاق پرکرده بود نگاهش از روی میزآینه وکمدش گذشت وروی تخت لغزید با مکث کوتاهی به طرف تخت رفت باورش نمیشد اون کتاب هنوزم هست آروم دستشو جلو برد وبا دوانگشت صفحه رو ورق زد لبخندش از روی لباش پرکشید وروی تخت نشست قبلا هیچ چیزی نبود که متعلق به جونگکوک باشه وجیمین ازش خبرنداشته باشه اما حالا از هرغریبه ای غریبه تر بود نگاهش بالاتر اومد بادیدن قاب عکس دست برد وبرش داشت جونگکوک وجین بودن ونیول که وسط هردو دست تو گردنشون انداخته بود آهی کشید حقیقت این بود که حالا هردو خانواده های جدیدی داشتن دیگه عضوی ازخانواده ی هم به حساب نمی اومدن قابو سرجاش گذاشت که دستش به چیزی برخورد کرد وروی زمین افتاد خم شد تا برش داره با تعجب دستشو بالا اورد ورژ جلوی چشمهاش گرفت همون لحظه در بازشد وجونگکوک شتابزده وارد اتاق شد که با دیدن قیافه متعجب جیمین واون رژ متوقف شد جلو رفت واونو از دست جیمین گرفت جیمین پوزخند زد"مثل اینکه دوست دخترت یه سری وسیله شخصیشو اینجا جا گذاشته" جونگکوک لبخندزد جیمین هربار بحث دوست دختر جونگکوک میشد به طرزآشکاری عصبی میشد وشاید کمی حسودی میکردجونگکوک رژ روی میز گذاشت این همون رژی بود که نیول مخفیانه با خودش به خونه جونگکوک آورده بود تا براش قایم کنه جونگکوک میدونست جین چقدر نسبت به ارایش کردن نیول تو اون سن حساسه پس قبول کرده بود این راز کوچولو بین خودش ونیول نگه داره جیمین با لبخندجونگکوک عصبی شده بود"قراره تا شب همینجا بمونیم وتو با یاداوری شب رمانتیکتون لبخند بزنی؟" جونگکوک نگاشو از میز گرفت اخم کرد"من نوشیدنیتو اوردم ولی جنابعالی اومده بودی تو اتاقا سرک بکشی" جیمین از روی تخت بلندشد وبه طرف دررفت"داشتم دنبال سالن میگشتم" جونگکوک با خنده سرتکون داد وکتابی که روی تخت باز مونده بود بست وروی میز گذاشت با اصرار نیول بعد ازسالها دوباره به اون کتاب دست زده بود
***
جونگکوک دوربینو تنظیم کرد"روشنش نکن" به طرف جیمین چرخید"یبار تمرینی بریم بعد روشنش کن خب" جونگکوک سرتکون داد وبه طرف دستگاه پخش رفت روشنش کرد وکنار جیمین ایستاد با پیچیدن صدای موزیک تو سالن ناخواسته نگاه جونگکوک روی جیمین کشیده شد دستشو از بالای مچ پاش تا روی رونش کشید وهمین باعث شد جونگکوک تو قفسه ی سینه اش گرما رو حس کنه نگاشو گرفت وسعی کرد روی رقص تمرکز کنه اما دوباره به جیمین از آینه خیره شد که گردنشو با حالت تحریک کننده ای  چرخوند اینا همه بخشی از رقص بود اما امروز تنها بودن وجیمین با اون پیراهن سیاه جذب وشلوار مشکیش اونقدر می درخشید که جونگکوک به سختی سعی میکرد عادی رفتار کنه با ایستادن جیمین به طرفش چرخید"چی شده؟" جیمین نالید"نمیتونم بهت برسم میشه آروم تر انجامش بدی؟" جونگکوک کنارش ایستاد"دوباره ازاول...به پاهام نگاه کن" جیمین به پاهای جونگکوک نگاه کرد جونگکوک طوری می رقصید که انگار همین الان آمادگی رفتن روی استیجو داشت جیمین که دیشب تمرین نکرده بود وازاول تو این قسمت مشکل داشت سعی کرد هماهنگ با جونگکوک همونطور که قدم هاشو دنبال میکنه برقصه اما بازم تو یه حرکت عقب میموند بعد از سه بار هنوزم مشکل داشت هووفی کشید وروی زمین نشست جونگکوک به طرف دستگاه پخش رفت وخاموشش کرد به سمت جیمین چرخید"به من نگاه کن" جیمین سرشو بالا گرفت"بدون موزیک...فقط پاهامو دنبال کن" به سمت دیوار چرخید حالا جیمین نیم رخشو می دید پاهاشو جفت کرد وبا انگشت اشاره اش به پاهاش اشاره کرد تا نگاه جیمینو به پایین هدایت کنه یه قدم به جلو برداشت"یک"قدم بعدی رو برداشت"دو"پای دومو به عقب روی زمین کشید"سه..یه پرش کوتاه" پاهاشو کنارهم گذاشت"و4" جیمین ازجاش پاشد وکنار جونگکوک ایستاد"شروع کن...هرقدمی که برمیداری بشمار" جیمین یه قدم به جلو گذاشت جونگکوک سرتکون داد"1" جیمین قدم دومو برداشت"2" به تقلید از حرکت جونگکوک پاشو عقب کشید"خوبه...3" جیمین به جونگکوک نگاه کرد جونگکوک با حرکت سرش ترغیبش کرد ادامه بده اما برعکس چیزی که هردو فکر میکردن جیمین تو حرکت اخر نتونست به موقع پاهاشو هماهنگ کنه پای چپش به پای راستش پیچید وقبل ازاینکه بتونه کاری کنه با صورت به سمت زمین سقوط کرد جیمین چشماشو بست ودستاشو ناخودآگاه بالا گرفت تا جلوی برخورد احتمالی دماغش با زمینو بگیره اما جونگکوک که نزدیکش بود به موقع خودشو به جیمین رسوند با فشاردست های بزرگ جونگکوک روی هر دوآرنجش چشمهاشو باز کرد نفسهای گرم جونگکوک روی صورتش پخش میشد وحالا که از ترس دستاش روی قفسه ی سینه اش نگه داشته بود ضربان قلبشو زیر دستاش حس میکرد"حالت خوبه؟" جونگکوک نگران زمزمه کرد جیمین تازه متوجه نزدیکشون شده بود کاملا تو بغلش بود  جونگکوکو به عقب هل داد"خوبم" اخم کرد"میشه استراحت کنیم؟" جونگکوک سرتکون داد وبه طرف حوله ی تمیزی که از قبل آماده کرده بود رفت"حوله وآب اونجا هس..برای توعه" جیمین سرتکون داد وبه طرف آب رفت.
"میدونی از صبح تا حالا هیچی ظبط نکردیم؟" جونگکوک خسته از اعتراضای جیمین گفت جیمین اخم کرد"درستش اینه از آمادگیمون براش فیلم بفرستیم نه ایرادهامون" "ولی باید ببینه تا بتونه نقص کارمونو برطرف کنه...این آخرین باره...اگه بازم نتونستی ظبط میکنم" جیمین اخم کرد"تقصیر من نیست تو مربی خوبی نیستی" جونگکوک اخم کرد"نه خیر مشکل از آموزش من نیست جنابعالی دیشب تمرین نکردی...اون روز هم اجازه ندادی کمکت کنم" جیمین غرزد"حالا میخوای از رقص من ایرادبگیری؟فقط اعتراف کن...تو نمیتونی جای هوان هیونگ پرکنی...بدون اون نمیشه" جونگکوک خسته از بحث بی نتیجشون چشماشو بست"باشه" جیمین یهو ساکت شد"من مربی نیستم...کارمم اصلا خوب نیست ولی عصر باید براش از تمرینمون  فیلم بفرستم میشه همکاری کنی لطفا؟" جیمین لبخندزد"از اول میتونستی اینطور حرف بزنی" جونگکوک با خشم نگاش کرد"خیلی بچه ای" جیمین که زمزمشو شنیده بود عصبی نگاش کرد"من بچه نیستم" جونگکوک برای تموم کردن مکالمه موسیقی رو پخش کرد
"نمیتونم...گفتم که نمیشه" جونگکوک خسته به دیوار تکیه داد"قسمت بعدیو تمرین میکنیم اینو میزاریم برای بعد"

Sorry that I left 2Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora