جیمین نگاهی به کارتایی که جونگکوک روی میز پرت کرد انداخت وبعد دوباره به جونگکوک نگاه کرد"اینا چین؟" جونگکوک به طرف یخچال رفت وهمونطور که خم شده بود تا نوشیدنی پیدا کنه جواب داد"کارت شناسایی...برای بازدید از کاخ اِدو" جیمین با ابروهای بالا رفته پرسید"کاخ؟منو آوردی کاخو نشونم بدی؟" جونگکوک با خنده به طرفش برگشت یه جرعه از نوشیدنیش خورد"یه جوری میگی کاخ انگار تو خاندان سلطنتی بزرگ شدی" جیمین نگاشو ازش گرفت"نمیام" از جاش پاشد وبه طرف ساکش رفت تا لباس های تمیز برای دوش گرفتن خارج کنه"میدونی چقدر خوش شانس بودیم که تو تولد امپراطور اومدیم ژاپن؟میخوای همچین فرصتی رو از دست بدی؟" جیمین نیم نگاهی بهش انداخت وبی اعتنا راهشو کشید ورفت جونگکوک نگاهی به کارتا انداخت"یعنی نباید بلیطای نیوزلندو کنسل میکردم؟"
***
دست هاشو زیر گونه هاش گذاشته بود وبه پل بالای دریاچه تکیه داده بود"از چیزی که فکر میکردم کمتر حوصله سربره" جونگکوک هم مثل جیمین به پل تکیه داد"اونقدراهم بد نیس...میخواستم بین جاهایی که قراره بریم یه جای خاصم باشه" جیمین پوکر نگاش کرد"دلم به حال اونی که قراره باتو ازدواج کنه میسوزه...خیلی حوصله سربری" جونگکوک خندید"درعوض اونقدر جذابم که میتونم با قیافه ام جبران کنم" جیمین نگاهی به سرتاپاش انداخت"همین تنها امتیاز مثبتته" جونگکوک نیشخندزد"الان باز اعتراف کردی من جذابم؟" جیمین چشم غره ای بهش رفت"نه..منظورم این بود که بد نیستی.. میشه تحملت کرد" جونگکوک سرخوش از پل فاصله گرفت دستاشو تو جیبش کرد وبه اون طرف دریاچه خیره شد نفس عمیقی کشید وهوای خنک بهارو به ریه هاش کشید"ممنونم" جیمین با تعجب به طرفش برگشت"برای؟" جونگکوک به جیمین نگاه کرد"که قبول کردی همراهم بیای" جیمین باتعجب به پسری که با لبخند عمیقی بهش خیره شده بود وبرای همسفرشدنش ازش تشکر میکرد نگاه کرد اون واقعا اینقدر از اومدنش خوشحال بود؟با وجود تمام حرفای بدی که بهش زده بود؟"تو بخاطر حرفایی که زدم ازم دلخور نیستی؟" جونگکوک لبخند زد همین براش کافی بود که جیمین وانمود نمیکرد همچین حرفایی نزده"بهت گفتم این یه شانس دوباره اس...من میخوام.. همه چی رو فراموش کنم...میشه ازت بخوام توهم همینکارو کنی؟" جیمین شوکه به جونگکوک نگاه کرد جونگکوک منتظر نگاش میکرد جیمین سردرگم به اطرافش نگاه کرد"من خستم میشه برگردیم هتل؟" بدون اینکه منتظر جواب جونگکوک باشه از روی پل پایین رفت جونگکوک لبخند تلخی زد ودنبالش راه افتاد.
بعد از خوردن آخرین لقمه به صندلی تکیه داد دستشو روی شکمش گذاشت وبه کاسه خالی نگاه کرد"عاااح دارم میترکم" جونگکوک با خنده لنز دوربینو اول روی کاسه وبعد جیمین تنظیم کرد جیمین با دیدن دوربین نیم خیزشد"هی تو هنوز داری فیلم میگیری؟" جونگکوک با خنده دوربینو عقب کشید تا جیمین نتونه خاموشش کنه"بهت گفتم که میخوام همه ی لحظه ها رو ثبت کنم" جیمین خندید"میدونی اگه جایی پخش بشه میتونم ازت شکایت کنم؟" جونگکوک شونه ای بالا انداخت"شکایت کن.. به هرحال هیچ وقت فرصت نشد از وکیلام استفاده کنم" جیمین با خنده رو میز خم شد"اوکی جونگکوک شی...ازاین لحظه به بعد هرچی بگی میتونه تو دادگاه علیه ات استفاده بشه" جونگکوک دوربینو کنار گذاشت وبه تقلید از حرکت جیمین اونم با گذاشتن آرنج هاش روی میز خم شد از اون فاصله ی نزدیک به چشمهای خندون جیمین نگاه کرد"شاید بتونیم یجور دیگه حلش کنیم آقای پارک؟" جیمین با خنده به صندلیش تکیه داد"فکرشم نکن به پارک جیمین رشوه بدی" جونگکوک به صندلیش تکیه داد نیشخندی زد"حیف شد....پس باید دورهمی امشبم کنسل کنم؟" چشمهای جیمین برق زد"کدوم دورهمی؟" "چه اهمیتی داره...به هرحال که قرارنیس بریم" جیمین عصبی نگاش کرد"لوس نشو بگو" جونگکوک خندید"قراربود بعد ازشام چندتا از دوستای دوران کارآموزیمو ببینم...بهشون گفتم تنها نیستم واونا گفتن ازت بخوام باهام بری" "واقعا مشکلی نداره منم باهات بیام؟" جونگکوک لبخندزد"جیمین همه ی این سفر به خاطر توعه"
***
با صدای خنده ی جیمین نگاشو بین پسرا چرخوند تا علاوه بر صداش چهرشو ببینه جیمین کاملا با پسرا گرم گرفته بود واز وقتی اومده بود لبخند از روی لباش پاک نمیشد خوب بود که لحظه ی آخر تصمیم گرفته بود سفر با نامجونو تبدیل به یه سفر دوتایی به ژاپن کنه برخلاف تصورش نامجون ناراحت نشده بود وحتی از تصمیمش استقبال کرده بود جیمین با حس سنگینی نگاهی به روبروش نگاه کرد وچشم هاشون روی هم قفل شد چهره ی جونگکوک توی تاریک وروشن چراغای کمی که دورشون بودن هنوزم واضح بود چشماش برخلاف همیشه غمگین نبود باد موهاشو به بازی گرفته بود وپیشونی بلندش چهرشو خواستنی تر نشون میداد لبخند زد جیمین صدای کوبش قلبشو توی گوش هاش میشنید پسر کناریش نوشیدنی بهش تعارف کرد جونگکوک به طرفش چرخید نوشیدنی رو گرفت جیمین هنوزم خیره نگاش میکرد جونگکوک دوباره سرشو بالا گرفت ونگاه هاشون به هم گره خورد جونگکوک خداروشکر میکرد اطرافشون اونقدر شلوغه که صدای قلبش نمیتونه به گوش جیمین برسه جونگکوک بدون پلک زدن به پسر ریز جثه ی مقابلش خیره شده بود موهای طلایی رنگش دوباره برگشته بودن چشمهای جیمین هم برق میزد اما به نظر نمی اومد از خوشحالی باشه اون برق اشک بود که چشمهاشو پر کرده بود لبخند جونگکوک پاک شد نیم خیز شد تا به طرف جیمین بره اما جیمین زودتر از جاش بلند شد واز جمع دور شد جونگکوک با عذرخواهی ازشون جدا شد جیمین با قدم های محکم وسریعی داشت دور میشد جونگکوک مکث کرد چون جیمین ایستاده بود تاریک بود وبه سختی میتونست چهره ی جیمینو ببینه با بالا اومدن دست جیمین وپاک کردن گونه هاش جونگکوک نگران یه قدم به جلو برداشت جیمین داشت گریه میکرد؟قلب جونگکوک اونقدر محکم میکوبید که نمیتونست درست نفس بکشه هنوز دورتر از جیمین ایستاده بود نمیدونست چرا اما جلونرفته بود نمیخواست جیمین بادیدنش دروغی سرهم کنه وازش دور شه"جونگکووووک" با صدای یکی از دوستاش نگاهی به اونا وبعد به جیمین انداخت نمیدونست باید جیمینو تنها بزاره یا نه با یهویی چرخیدن جیمین غافل گیر سرجاش موند برای برگشتن دیر شده بود جیمین با دیدنش دستپاچه اشکاشو پاک کرد جونگکوک به طرف پسرا چرخید نمیخواست بیشتر ازاین جیمینو معذب کنه یکم بعد جیمین هم بهشون اضافه شد جونگکوک با نگاه نگرانش روی پسر میخکوب شده بود جیمین از وقتی برگشته بود نگاهش نکرده بود وپشت سرهم الکل مینوشید با خالی شدن جای کنار جیمین جونگکوک عصبی جاشو پر کرد وقوطی نوشیدنی رو از دست جیمین کشید"کافیه" جیمین غرید"من هنوزم میخوام پسش بده" جونگکوک نگاهی به بقیه انداخت وزیرلب غرید"اونقدر مستی که نمیتونی بشینی...بسه جیمین" جیمین اونقدر بی حال بود که نمیتونست به اون کشمکش ادامه بده خسته سرشو روی شونه ی جونگکوک رها کرد وچشماشو بست جونگکوک به جیمین نگاه کرد با پیچیدن عطرش زیر دماغش چشماشو بست"کاش میتونستم عطرتنتو تو یه شیشه نگه دارم" جیمین هوومی کرد وجابجاشد خوابش برده بود واگر جونگکوک از پشت دستشو دورکمرش حلقه نمیکرد روی ماسه ها می افتاد"جیمین؟"وقتی جوابی ازش نگرفت دوباره گفت"کاش میتونستم ذهنتو بخونم...نمیدونم به چی فکرمیکنی واین دیوونم میکنه..باید بهت نزدیک شم یا ازت فاصله بگیرم؟" "بچه ها میخوان برن کلوب..شما هم میایید؟" یکی از پسرا پرسید واشاره ای به بقیه که چندلحظه قبل ازشون دور شده بودن کردجونگکوک اشاره ای به جیمین که روی شونه اش از حال رفته بود کرد"باید برگردیم هتل...جیمین خوابش برده" پسر سرتکون داد"پس من میرم به بقیه بگم بعدش میام که برسونمتون" جونگکوک لبخندزد"ممنون...نیازی نیس...تاکسی میگیرم...ازبقیه عذرخواهی کن" پسر سری تکون داد"هرجورراحتی"
*
با گذاشتن جیمین روی تخت کمرشو صاف کرد جیمین ناله ای کرد وچشماشو مالید جونگکوک کتشو از تنش خارج کرد وگوشه ای پرت کرد با خستگی لباس هاشو عوض کرد وبه طرف جیمین رفت کفش هاشو از پاش خارج کرد وبه طرف ژاکتی که تنش بود رفت با باز شدن چشم های جیمین جونگکوک دست هاشو همونجا نگه داشت"داری چکار میکنی؟" جیمین پرسید وجونگکوک بدون اینکه تکون بخوره جواب داد"لباساتو درمیارم که راحت بخوابی" جیمین سرتکون داد ودوباره چشمهاشو بست بعد از پرت کردن لباس ها روی زمین با خستگی کنار جیمین دراز کشید با صدای ناله ی جیمین به سمتش چرخید جیمین اونقدر نوشیده بود که هنوزم تو حال خودش نبود دوباره به سقف خیره شد ودستشو روی شکمش گذاشت اینطوری دور بودن درعین نزدیک بودن مثل زندگی کردن تو جهنم بود نه میتونست کاملا لذت ببره ونمیتونست ناامید شه وازش دست بکشه همیشه درعین ناامیدی امیدوار بود وتو هر امیدش شکی وجود داشت داشتن جیمین قرارنبود آسون باشه با چسبیدن سر جیمین به شونه اش نگاشو به پسر کناریش داد دست کوچیکش روی بازوی جونگکوک قفل شده بود"جیمین؟" جونگکوک ناراضی از اون نزدیکی گفت جیمین با هوومی جواب داد"میشه یکم بری اونور تر؟" جیمین با چشمهای بسته لبخندزد وسرشو تو گردن جونگکوک فرو کرد"نمیخوام اینطوری راحتم" جونگکوک نفس عمیقی کشید"ولی من اذیتم...برو کنار لطفا" جیمین دستشو روی سینه ی جونگکوک گذاشت وبی اهمیت سعی کرد بخوابه جونگکوک کلافه نیم خیزشد"پس گمونم مشکلی نداشته باشی اگه" روی جیمین خیمه زد جیمین چشماشو باز کرد وبه پسر روش که به شدت نفس نفس میزد نگاه کرد"اگه چی؟"با زل زدن تو چشمهای کم طاقت جونگکوک با گستاخی پرسید جونگکوک به لب های نیمه باز ومرطوب جیمین نگاه کرد وهمونطور که نزدیک میشد زمزمه کرد"ببوسمت" با رسیدن لب هاشون به هم جونگکوک بدون اینکه کنترلی روی رفتارش داشته باشه پهلوی جیمینو چنگ زد جیمین شوکه از اون اتفاق بی حرکت مونده بود اما با حرکت لب های پسر بالایی به خودش اومد دستش لای موهای جونگکوک خزید وتو بوسه همراهیش کرد جونگکوک با تپش شدید قلبش ودستهایی که از هیجان می لرزید بی صبرانه مشغول نوازش بدنش بود با ناله ی خفه ی جیمین بخاطر گاز گرفتن لبش ازش جدا شد هردو چندلحظه تو چشمهای هم خیره شدن نفس های شدید جیمین نشون میداد اون بوسه روی جیمینم اثر گذاشته وفقط جونگکوک نیست که ازش لذت میبره جونگکوک دوباره به لب های خیس وصورتیش نگاه کرد واین دفعه با عجله لب هاشو به دهن گرفت جیمین بی قرار موهای جونگکوکو چنگ زد ولب پایینی جونگکوکو مکید جونگکوک زبونشو روی لب های جیمین کشید وفشاری به پهلوش وارد کرد جیمین لب هاشو از هم فاصله داد وجونگکوک بدون اتلاف وقت زبونشو وارد دهنش کرد جیمین با هیجان دستشو روی سینه ی نیمه برهنه ی جونگکوک کشید جونگکوک بی صبر مشغول مزه کردن دهن پسر زیرش بود چقدر برای همچین لحظه ای صبر کرده بود چقدر با فکر بوسیدن اون لب ها رنج کشیده بود وحالا کاملا دهن پسرو در اختیار داشت واونم داشت همراهیش میکرد شاید همش یه خواب بود اما جونگکوک میدونست لب های جیمین توی خواب نمیتونن اینقدر نرم وشیرین به نظر بیان با کم اوردن نفس از جیمین فاصله گرفت هردو عرق کرده وبه سختی نفس میکشیدن به چشمهای خمار جیمین نگاه کرد با سرخوردن قطره اشکی ازگوشه ی چشمش وحشت زده از روی پسر بلند شد تمام حس خوبش از وجودش پرکشیده بود خواب شیرینش به کابوس تبدیل شده بود جیمین نیم خیز شد وبا چنگ زدن یقه ی جونگکوک دوباره لب هاشونو به هم رسوند جونگکوک قبل از عمیق شدن بوسه جیمینو از خودش جدا کرد جیمین نالید"چکارمیکنی؟" جونگکوک شونه هاشو گرفت"فردا صبح ازم متنفر میشی" در مقابل چشم های حیرت زده جیمین از روی تخت بلند شد کتشو با عجله چنگ زد وکلاهشو برداشت با کوبیده شدن در جیمین به اتاق خالی خیره شد اثر الکل داشت کم میشد وکم کم داشت متوجه اتفاقی که چندلحظه قبل افتاده بود میشد انگشت هاشو روی لباش کشید ووحشت زده چشمهاشو تو اتاق گردوند درست بود که لباسهاش هنوز تنش بود اما همه چی واقعی تر ازاون بود که یکی از رویاهای مستی تلقی بشه از تخت فاصله گرفت وبا چشمهایی که هر لحظه گشاد تر میشد به روتختی که مچاله شده بود نگاه کرد هنوز حرکت دست های جونگکوک روی بدنش حس میکرد ولباش که گزکز میکردن همه برای ثابت کردن اون اتفاق کافی بود جیمین جونگکوکو بوسیده بود خواب نبود رویا نبود همه چی واقعی بود.
.
کاخ إدو توکیودلتون میاد به این پارت ووت ندین؟🥺🥺
YOU ARE READING
Sorry that I left 2
Fanfictionفصل دو . ژانر:انگست،رومنس،اسمات کاپل:کوکمین . . بعد ازاینکه جونگکوک متوجه حس واقعیش نسبت به هیونگش جیمین میشه درست همون موقع اتفاقی میشنوه که جیمین از علاقه اش به شخص دیگه ای حرف میزنه و تصمیم میگیره همه چی رو پشت سرش رها کنه وبره اما اگه گره های سر...