چپتر 16؛ ساعت آفتابی تناسخ 15

485 105 47
                                    

اون با موفقیت این حالت متظاهرانه ی خفنش رو حفظ کرد، مثل روباهی با یه دم بزرگ، با صدای نرمی پرسید: "پروفسور شن، چیزیت که نشده؟"

****

گوا چانگ چنگ صدای حرکت شنید، و همینکه سرش رو چرخوند تا نگاه کنه، فهمید لی چیان خودش ایستاده.

حرکتای اون فوق العاده ناهماهنگ بنظر میرسیدن، مثل عروسکی که نخ‌هاش تو دست یه عروسک گردان ناشی کشیده میشدن، به شکل فراتر از توصیفی عجیب بود. اما اون تازه از خوابی سنگین بیدار شده بود، و ممکن بود هنوزم تحت تاثیر اثرات جانبی داروها باشه، گوا چانگ چنگ هم حس نکرد چیزی درباره ش عجیبه.

درنتیجه لحنش خیلی راحت شد، گفت: "خداروشکر، دانشجو، بالاخره بیدار شدی."

لی چیان جواب نداد، فقط با پوچی به اون نگاه میکرد.

گوا چانگ چنگ یهو حس کرد یکم عجیبه: "دانشجو؟"

اون قدمی جلو رفت، اما بخاطر دستی که شن وی دراز کرد متوقف شد.

این زمان، لی چیان لبخند زد، لب هاش به به زاویه ی فوق العاده عجیبی باز شدن، و از توی گلوش صدای عجیب "قِرقِر" خارج کرد، شونه هاش انگار که زنگ زده باشن، کند و ناشیانه تکون میخوردن، و تمام بدنش چندباری سرجاش تکون خورد.

موقعی که گوا چانگ چنگ داشت مشکوک میشد که اون نیمه فلج شده، یلحظه بعدش، لی چیان با یجور سرعت غیرانسانی خودش رو به جلو پرت کرد، و مثل ترقه تو بغل شن وی ای که از قبل مسیر مقابلش رو سد کرده بود کوبیده شد، دهنش رو به سمت شونه ی شن وی باز کرد تا گاز بگیره.

صورت اون بخاطر نور گوشی روشن شده بود، و ردیف دندونای نچندان مرتبش از توی دهن بازش آشکار شدن، دماغش چین خورده بود، و چشماش به حدی گرد شده بودن که سفیدی بالا و پایین چشمش مشخص بود، شبیه به یه هیولا با چهره ای وحشتناک بنظر میرسید.

شن وی بخاطر اون دختر که بهش کوبیده شده بود یه قدم عقب رفت، شونه ش رو به کنارش عقب کشید که اتفاقا به بازوی گوا چانگ چنگ خورد، گوا چانگ چنگ دراصل تو واکنش نشون دادن کند بود، و این لحظه فرصت زیادی واسه ی عمیق فکر کردن نداشت، ناچارا برطبق غریزه ش عمل کرد، و برخلاف انتظار تصادفا اون قول که باید از طرف مقابل "محافظت کنه" رو دنبال کرد.

اون شبیه یه اختاپوس هشت پا، دست و پاش رو همزمان باهم به سمت لی چیان تاب داد......بااینحال حرکاتش یجورایی عجیب غریب بودن—برای مثال موهای اونو میکشید، و به صورت اون چنگ مینداخت، انگاری خیلی دلش میخواست بپره جلو و گازش بگیره.

حین اینکه گوا چانگ با استایل شنای سگی مشغول دعوا بود، تصادفا به صورت لی چیان سیلی زد، کشیده ای که بهش زد انقدری محکم بود که گردن اون رو به عقب برد، و درحالیکه سرآسیمه بود بی حساب و کتاب روی دوتا پاهای اون دختر لگد کرد.

Guardian (Persian Translation)Where stories live. Discover now