چپتر۳۹؛ درفش کوهستان و رودخانه

405 81 24
                                    


"احساسات ارباب حکم عمیقن و مفهومشون سنگین، ولی نمیدونم کی میتونه برای داشتنش خوش شانس باشه."

*****************

فرستاده ی قاتل ارواح همونجا نشست، بعد از مدت کوتاهی، دوباره آرامش و خاطر جمعی همیشگی اون برگشت: "درفش کوهستان و رودخانه دیگه معلوم نیست که چند ده هزار ساله که اینجا بوده، اون محلی که دختر گفت صفحه سنگی روی محراب پیشکشی توسط سانگ زن صاف شده، باید این باید بعنوان آزاد کردن یوآن هون هایی که داخلش زندانی شده بودن حساب بشه(یوآن هون روح کسی که اشتباهی مرده یا کشته شده باشه)، این مسئله حل شده محسوب میشد، انتظار نمیرفت......ارواح مرده گریه نمیکنن، همچین صدای تیز گریه ای قطعا باعث پرواز کردن روح(هون魂 ) و از هم پاشیدن روح(پو魄 ) میشه(یه اصطلاح)، گریه کردن همزمان میلیون ها یوآن هون، بزار نگیم که من و تو هم نمیتونیم تحملش کنیم، صد هزار کوهستان برفی هم میتونن بلرزن و متلاشی بشن."

ژائو یونلان درحالیکه یه دستش پشتش بود پشت سر اون ایستاده بود، ساکت و حرف نزد.

فرستاده قاتل ارواح: "این بیشتر از حد انتظار من بود."

ژائو یونلان فرصت نکرد جواب بده، یهو، ساعت مینگ جیان اون برق زد، یه سایه سفید خیلی سریع بیرون اومد، با حالت تسلیم نشدنی، مثل غرش یهویی رعد و برق که فرصت پوشوندن گوش رو نمیده به سمت درفش کوهستان و رودخانه خودشو پرتاب کرد.

هرچند که اون پرید ولی فاصله ش به بلندی یه متر هم نرسید، بدنش هنوز نمیتونست کاملا از صفحه ساعت خارج بشه، از دست ژائو یونلان یهو نخ شفافی مثل تار عنکبوت "تنیده شد" (اوه مای اسپایدر من😐😂)، محکم وانگ ژنگ رو همونجا بست.

وانگ ژنگ مدتی گیج شد، سرشو پایین آورد، نگاه آدم و روح وسط آسمون بهم برخوردن، تو چشمای اون خیسی درخشنده ای بود، ولی با طلسمی که بهش چسبیده بود حتی گریه هم نمیتونست بکنه، چهره ژائو یونلان تمام مدت بی احساس بود، به طرز ویژه ای سنگدل بنظر میومد.

"جلو چشمای من یبار فرار کردی، اگه بتونی واسه بار دوم فرار کنی، من خودم سرمو قطع میکنم، میدم بهت مثل توپ شوتش کنی." ژائو یونلان با سردی گفت.

وانگ ژنگ ساکت موند و یکم عقب کشید، اون تار عنکبوتا مثل قبل مثل سایه به اون چسبیده بودن و اونو بسته بودن.

گوشه چشم ژائو یونلان دو بار پرید، با حالت چهره ی بدی به اون خیره شد، وانگ ژنگ بطور غریزی ترسید، سرشو پایین انداخت و جرعت نداشت با نگاه اون برخورد کنه، درنهایت فرستاده قاتل ارواح به نرمی اون رو کشید، نه نرم و نه با عصبانیت با یه جمله نصیحت کرد: "ارباب حکم، خوب صحبت کنین، خوب نیست که عصبانی بشین."

ژائو یونلان به اون نگاه کرد__به زیردستاش میتونه هرچقدر دوست داره فحش بده، ولی ناچارا باید در برابر فرستاده ی قاتل ارواح احترام به خرج بده، درنتیجه اون تا جاییکه ممکن بود آروم شد و به وانگ ژنگ گفت: "تو فکر میکنی خودتو به عنوان پیشکشی به درفش کوهستان و رودخانه بدی، میتونی کینه و ضجه ی ده هزارتا روح مثل هم رو آروم کنی؟ من نمیفهمم، تو بالاخره فکر میکنی ‘قلبت کاملا پاک باشه، میتونی حتی آهنگ و سنگ رو جابجا کنی’ ؟ ترجیح میدی واقعا خودتو تبدیل به یه سینی سبزیجات کنی؟" (اصطلاحی که گفت یعنی با داشتن ایمان و عمل خالص میشه هرکاری رو انجام داد! به به عجب جمله ای گفتم!😂)

Guardian (Persian Translation)Where stories live. Discover now