چپتر ۹۹؛ فانوس ژن هون

219 47 55
                                    

برای اون درک همچین احساسِ رفیعِ قمار کردن سر مرگ و زندگی سخت بود، همچین پافشاری کسی که با وجود ده ها و هزاران ارتش بازم به جلو ادامه بده و مثل شب پره ای خودشو وسط آتیش بزنه غیر قابل تصور بود، و حتی بیشتر رسیدن به سطح شجاعت اونا تو آشفتگی عظیمِ دوران قدیم,که بهشت و زمین از هم جدا میشدن و جهان شروع به شکل گرفتن میکرد حتی سخت تر بود.
****

حواس قاضی و دیگران هنوز از این حادثه ای که یهویی اتفاق افتاده بود سرجاش برنگشته بود، که دیدن شلاق درازی مثل ماری سمی به سمت گویی میِن پیچ و تاب خورد، شلاق ژن هون دقیق و غیر قابل مقایسه به دور گردن گویی مین پیچید.

یه ضربه ی شلاق "هو" و باد قویِ شدید و تندی بلند شد، طوری که صورت آدم رو میخراشید حسابی درد میگرفت، نگهبانای ارواح که یه طرف بودن حس میکردن که خودشون دست جمعی یه سیلی محکمی خوردن، که توی مجاورت هوا جاش میسوخت، و بدون مشورت قبلی صورتشون رو چرخوندن و عقب کشیدن.

اسید تلخ معده توی دل قاضی داشت انقدری شناور میشد تا اونو بالا بیاره__ ندید گرفتن آشفتگی مهر و موم بزرگ بیشتر و بیشتر غیرممکن میشد، ولی حالا همه با انواع قدرتاشون بلا استثنا بدون مشورت قبلی عمل کردن و انتخاب کرده بودن که عقب بکشن.

همه درنهایت تونستن مهر و موم بزرگ هوتو این چیزِ در حد درونی ترین راز دوران کهن رو بفهمن، حالا چه دیگه گابلینِ پیرِ ده یا میلیون ساله بود، که خیلی وقت پیش تبدیل به رهبر گروهی شده بود، چه تاحالا هزاران مصیبت و صدها سختی رو پشت سر گذاشته بود، به ثمره ی تهذیبگری رسیده بود,همراه با بدنی الهی مثل عمری طولانی.

پنج هزار سال پیش وقتی برای اولین بار نشونه های ضعیف شدن مهر و موم بزرگ ظاهر شد، به رهبری دیفو، تمام قدرت ها باهم جمع شدن، و درباره این مسئله بحث کردن، اون زمان به یک صدا هزاران جواب میومد، جاودانه هایی از همه نوع احساسات جمعیشون برانگیخته شد، و تک تکشون حق رو به عدالت میدادن، با مردم عادی حرف میزدن و تو سرزمین زیر بهشت دهنشونو میبستن، کل حرفاشون درباره مردم عادیِ سرزمین زیر بهشت بود، نشون میدادن که میخوان دنباله رو باشن، و ده هزار بار مردن هم نمیتونست اونها رو منحرف کنه.

ولی بعد از اولین نبرد روی قله ی کوهستان کونلوئن، مثل این بود که این افراد باهم مذاکره کردن، و جمعا ناپدید شدن.

اون افرادی که درحین تهذیبگری بودن، میدونستن که این مسئله اصلا چیز خیلی قدرتمند,و خیلی آینده داری نیست. تهذیبگری یه پروسه ی خیلی طولانی غیرقابل مقایسه است، و باید خطرها و سختی هایی تجربه میشد که دیگران نمیتونستن تصورشونم بکنن، تنهایی ای که فهمیدنش برای دیگران سخت بود، برای یه شخص شایستگی ذاتی خوب بود، و دیگه تو ده هزارتا یه دونه م نبود، اینکه بتونن آمادگی محکمی داشته باشن,تا تنها برن، اینکه دنبال منفعت سریع نباشن یا اینکه وسط راه تسلیم بشن، حتی بیشتر یک در میلیون بودن، و این به حساب هم نمیومد، اهمیتی نداشت که توانایی ذاتیشون چقدر خوب بود، از راه استقرار دوباره به سختی تلاش میکردن، و یذره که شانسشون کم میشد، درنهایت هم تو لبه ی موفقیت شکست میخوردن__ثمره ی تهذیبگری ای که با اینهمه سختی بدست اومده رو، کی میتونست شهرتش رو عزیز ندونه؟

Guardian (Persian Translation)Where stories live. Discover now