چپتر۹۴؛ فانوس ژن هون

268 61 46
                                    

حتی اگه پوست یه گوسفندو باز کنی__اهمیتی نداره که پوست گوسفند سرخ و سفید میشده، بازم نمیشه طبیعت گرگ بودن اون رو عوض کرد
****

گوا چانگ چنگ یکم پکر شده بود، دقیقا مثل آواره ی بدبختی که تمام شب رو تو سالن انتظار ایستگاه راه آهن قطار مونده بود، وقتی که اون توی اتاقک راننده رفت، تو مغز چو شوژی فقط این صفت "درمونده"بود.

"پیداش نکردی؟" چو شوژی درحالیکه جواب رو میدونست پرسید.

گوا چانگ چنگ تو سکوت سرش رو به بالا و پایین تکون داد.

چو شوژی مدت کوتاهی رو ساکت موند، و امتحانی پرسید: "ولی ممکنم هست که من اشتباه کرده باشم، اونا ممکنه سوار قطار شده باشن، یا برای مدتی توی حومه مونده باشن، چطوره که ما برگردیم؟"

گوا چانگ چنگ مدتی ساکت موند، تمام شب بیدار موندن باعث شده بود مغز اون اونقدرام خوب کار نکنه و یکم احمق بنظر بیاد، بعد اون محکم صورتش رو مالید، و با صدای آرومی گفت: "ببخشید آ چو گه، چطوره که......چطوره که تو اول با ماشین برگردی، منتظر میمونم تا پیداش کنم، و دوباره خودم تاکسی میگیرم و برمیگردم."

"تاکسی میگیری؟ با کل شب اینجا چمباتمه زدن، قصد داری بیرون از سرما یخ بزنی؟" چو شوژی فکر کرد، و دوباره گفت، "خیالت راحت باشه، حتی اگه حرف یه روح رو قبول کردی بازم چیز جدی ای نیست، فقط یه روح زمین گیره که مهارتی هم نداره، من هنوزم میتونم به آرامش برسونمش."

گوا چانگ چنگ هنوزم مصممانه سرش رو به نشونه ی منفی تکون میداد، اون تازه میخواست در ماشین رو وا کنه و پیاده بشه، و تو کسری از ثانیه که پشتش به چو شوژی بود، دست چو شوژی که تمام مدت توی جیبش پنهان شده بود یهویی به بیرون دراز شد، "پاع" یه ضربه، و به یقه ی پشت گردن گوا چانگ چنگ یه طلسم چسبوند.

"تو چه چیزی هستی؟ چرا به بدن یه انسان چسبیدی؟" چو شوژی با لحن سردی پرسید.

گوا چانگ چنگ اون زمان احساس کرد، که دست و پاهاش بنظر یهویی از سرب پر شده بودن، اون میخواست سرش رو بچرخونه و از چو شوژی بپرسه که چه خبر شده، ولی گردنش خشک شده بود، و نمیتونست بچرخونتش.

هوشیاریش بنظر داشت از بدنش به بیرون پرواز میکرد، و از زاویه سوم شخص به طرز عجیبی به فرم خنده دار بدن خودش و چو شوژی که با حالت چهره ی سنگین پشت سرش بود نگاه کرد.

چو شوژی اخم کرد، سرش رو بالا آورد و به روح گوا چانگ چنگ که وسط هوا شناور بود نگاه کرد__اون روح حقیقی هر آدم زنده ای بود، و همینطور با بدنش کاملا مطابقت داشت، یذره هم نامتناسب نبود.

بعبارت دیگه، روحی که توسط اون با طلسم بیرون اومده بود واقعا خود گوا چانگ چنگ بود.

"پس تو واقعا گوا چانگ چنگی؟"

Guardian (Persian Translation)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ