ژائو روی کاناپه پیچ خورد، با درد تلفیق شده با لذت پاهای بلند و کشیده شن وی رو تماشا کرد، آب دهنش رو تو سکوت قورت داد.
*******************
درواقع توی فقط همین چند دفعه ای که با همدیگه در ارتباط بودن، ژائو یونلان احساس میکرد شن وی نسبت به اون دربرابر "احساس خوب"ش مقاومت میکنه، اما بدلایل نامشخصی، یه روز که یجورایی نشون داد و اشاره زد، شن وی مثل ژوان زنگ (یه راهب بودایی تو دوران حکمرانی تانگ) بنظر میرسید که یه زن شیطانی عاشقش شده، چشما پره های بینی و دهنش همه انگار شروع کردن به پوچ شدن.
ژائو یونلان هیچوقت آدمیو مثل شن وی ندیده بود__ مهربون و با فضیلت، هیچوقت با کسی درگیر نمیشد، مهم نیست که با کی ملاقات میکنه, مهم نیست بقیه مردم چجوری باهاش رفتار میکنن، اون حتی جملاتی با کلمات بد از دهنش به بیرون پرت نمیکرد، درست مثل مرد با شخصیته پرشکوهی از دوران قدیمی که از گرد و غبار انبوهی از کتابای مقدس بیرون اومده، از سرتا پاش قدیمیه مخالف زمان و ایستادگی تو مسیر خودش چکه میکرد.
ژائو یونلان یمقدار درباره اینکه منظور اون چی بود نامطمئن بود.
در اصل، بخش خارجی شهر یه کلاب سطح بالا داشت، و غذای غربی ارائه میداد، ژائو یونلان فکر میکرد اون آدمو همچین جایی ببره، دو نفر که قرار میزارن، مناسب ترین غذا غذای غربیه، چون غذای غربی چیزای سرگرم کننده زیادی داره، خوردنش میتونه تموم نشدنی باشه. ولی اولا شن وی قطعا خوشش نمیومد که بره، ثانیا وقتیکه یاد اون سرما,چربی و غذاهای خارجی پخته نشده افتاد، ژائو یونلان کاملا احساس کرد که معدش بهم پیچید.
به سختی یبار بدست میاد، نمیتونست بزاره اون فرار کنه. ژائو یونلان با این عقیده، ظاهر آرومی گرفت، با شن وی به رستوران کوچیکی که یکم پیش یچیزایی سفارش داده بود رفت، دوباره یه کاسه وونتون (یه کوفته کوچیک یا رول که توش مایع پرکننده ی خوش طعم که غالبا گوشته تیکه شده خوکه داره و معمولا با سوپ خورده میشه) و چنتا بشقاب کوچیک مزه مخصوص مغازه سفارش داد، کل میز با بخار گرمی که جمع شده بود پر شد.
تو این ساعت، توی رستوران شخص دیگه ای نبود، خالی بود، فقط اون دونفر، شن وی هنوز فرصت نکرده بود بشینه، از همون اول شروع کرد به محتاط بودن.
ژائو یونلان چندتا جمله با اون گفتگو کرد، و دوباره به لی چین اشاره کرد: "اون خودش به حقیقت ارتکاب قتل مادربزرگش اعتراف کرد، حالا مستقیما برای پیگری قانونی رفته، پدرش حالا اونو از خانوادش نمیدونه، مادرش میگن بیرون دادسرا از گریه دوبار بیهوش شده، همینطور نمیدونه دارن چیکار میکنن، مخصوصا اینکه بررسی مجازات چجوریه، منم میگم خیلی خوب نیست، ببینم وکیل اون میتونه چقدر برای اون مبارزه کنه، ولی اینکه اون به گناهش اعتراف کنه واقعا خوبه,یا اینکه خودشو تسلیم کنه، هیئت منصفه هم ممکنه به کم کردن مجازاتش فکر کنن."
ESTÁS LEYENDO
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...