چپتر۵۶؛ قلموی فضیلت و شایستگی

471 75 82
                                    

"نرم؟" ژائو یونلان پوزخند صدا داری زد، "اگه نرم اون دیگرانی که با قصد خاصی با یجور خوش نیتی تو رو کشیدن و بردن رو ناامید نمیکنم؟"



*****************************



تو این نقطه، لین جینگ فهمید، چرا تفکر کینه ی وانگ شیانگ یانگ سرکوب و مجازات نشده__اون تو طول عمرش عمل شری انجام نداده بود، درواقع نصف عمرش رو زحمت کشیده بود و سخت کار کرده بود، و درآخر همچین سرانجام پوچ و غم انگیزی داشت.



تنفر ینفر که به حداکثر ممکن برسه، تو قلبش هیچ احساسات لطیفی نداره، درنتیجه اون با دستای خودش تمام چیزای تو دنیا که بهش اهمیت میداده رو قطع میکنه، و بعد از اون، دوباره هیچ چیزی نیست که بتونه ردی از بی میلی به رفتن و مهربونیش رو بیدار کنه.



احتمالا اون اگه هنوز زنده بود، چند سال بعد، زمان که میگذشت تنفر تو قلب اون ضعیف میشد، باعث میشد با رهایی از این مسیر تپه چاله دار رد بشه، ولی اون دیگه مرده بود.



زندگیش تموم شده بود، و چیز دیگه ای نبود که اون دوباره بتونه بدست بیاره، هم چیز دیگه ای نبود که دوباره بتونه از دست بده، روحش تا ابد زیر چرخای اون لحظه دفن شده بود، و دیگه تو مانعی که شیطان گذاشته بود رفته بود.



ژائو یونلان اخم کرد، حس میکرد سر و کله زدن با این مسئله خیلی سخته__برداشتن چندتا میوه از کنار جاده، قایم کردنشون توی جیب، یعنی باید کشته میشدن؟ حتی اگه کیف قاپی هم باشه، بازداشت میشد و نهایتا برای جرمش حبس میشد، درهرحال نباید همونجا با گلوله اعدامش کنن، واضحا اونقدرام چیزی نبود که به مرگ ختم بشه درسته؟



ولی بخاطر حرص و طمع این آدما، اینجوری یه مرد صادق که وقتی همه چی راست و ریست شد قصد داشت واسه سال نو برگرده خونه کشته شده بود، یعنی اون نباید متنفر میشد؟ یعنی نباید انتقام میگرفت؟ اگه شخص دیگه ای بود، کسی میتونست با یه لبخند بدهی کینه ش رو ناپدید کنه,رها بشه و به تناسخ بره؟



این همچنین منطقی بنظر میومد.



درنتیجه ژائو یونلان از آستینه بلند برای قشنگتر شدن رقص کمک گرفت و خیلی سریع به یه نقشه ی هوشمندانه فکر کرد(آستین بلند کمک میکنه رقص قشنگتر بشه. قبلا معنیش دقیقا خودش بود ولی الان یه استعاره ست و برای چیزایی استفاده میشه که اتکا به اون چیز باعث آسون شدن موفقیت توش میشه. یا داشتن پول و قدرت توی هرکاری کمک میکنه.)، اون قصد داشت اولش وانگ شیانگ یانگ رو به دیفو برگردونه، و بنابر همون قانون و مقررات قدیمی، وانگ شیانگ یانگ میتونست به ده دالان یاما به شکایت بی عدالتی بپردازه، شکایتش تموم که شد، اگه یاماها همنظر میشدن که انتقام اون چیز منطقی ای بوده، به اون یه جواز میدادن، وقتش که رسید اون تو دنیای انسانها هرجور میخواست همونجور میموند، و اگه میخواست دنبال کسی برای انتقام بگرده دنبالش برای انتقام میگشت، ارتباطی به حکم ژن هون نداشت، هر چیزیم که میشد، سرزنشش رو طبیعتا اونجا تحمل میکرد.

Guardian (Persian Translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora