اکسترا چپتر۴

466 66 41
                                    

موارد موردنیاز برای این چپتر
زمان زیاد
زمان زیاد
زمان زیاااااااااد
و زمان زیاااااددددددددد
این چپتر ۱۰ هزار و خورده ای کلمه ست پس وقت زیادی میگیره
توضیحات آخر رو هم بخونین تا بیشتر متوجه هدف پریست از نوشتن این چپتر بشن
__________________

(۱)
"......بعدش بزن رو این گزینه، و دوباره یه رمز امنیتی واسه پرداخت تنظیم کن." ژائو یونلان گوشی رو دست شن وی داد، و صبر نکرد که شن وی بگیردش، اون فکر کرد، و باز بدون دردسر اضافه گرفت و خودش واسش انجامش داد، "ولش کن، برات تنظیمش میکنم، بهرحال اینجوریم نیست که رمز جدیدی داشته باشه."

استاد شن خام و یه دنده بود، درنتیجه همه ی رمزای امنیتیش همون شماره پلاک خونشون بود، یذره آگاهی امنیتی هم نداشت.

ژائو یونلان: "خوشبختانه تو هم پول زیادی نداری."

براساس جزء نگری، همکار شن وی کاملا میتونست خوب زندگی کنه، از ذهنیتش برای ترتیب دادن به سه قلمرو برای رسیدگی به نیازهای اساسی زندگی مثل غذا و لباس و پناه و حمل و نقلش استفاده میکرد، و باید متناسب و با مهارت و ساده انجام میشد.

براساس کل نگری، شن وی هیچوقت زندگی نکرده بود__وقتای دردسر اون بطور موقت دنبال یه شکاف تو کوهستان میگشت، وقتای صلح و آرامش تصادفی یه خونه ای رو اجاره میکرد و توش زندگی میکرد، اون سال های خیلی زیادی رو تو دنیای انسان ها سرگردون بود، صاف و ساده,یه مائو  هم جمع نمیکرد، بیشتر نیازی به اشاره درباره خونه خریدنش نیست، تا به امروز، بجز یه کارت حقوقی که از دانشگاه صادر بود، میشه گفت هیچی تو دست و بالش نداشت. (هر مائو میشه یک دهم یوآن، پول خیلی کم)

درباره ی کوهستان های معروف و رودهای بزرگ سرزمین زیر بهشت، توسعه گردشگری باعث شده بود کشور برنامه یکپارچه ای واسه جمع آوری هزینه ها داشته باشه، و اصلنم درصدی به اون تعلق نمیگرفت. (یعنی از دار دنیا همین کوه و رودا رو داشت که کونلوئن واسش ارث گذاشته بود! ولی از همینام هیچی بهش نمیماسید😂)

"بیا، من بهت یاد میدم چجوری پاکت قرمز  بفرستی." ژائو یونلان دستش رو دراز کرد، دور شونه ی شن وی قلابش کرد، و ظاهر نشستن باوقار اونو خراب کرد، از اسمِ یاد دادن استفاده کرد، و گوشیشو گرفت و یه پاکت قرمز واسه خودش فرستاد، و خیلی خوش و خرم قبولش کرد، "آخرین اُمُل عتیقه ی این قرن رسما وارد دوران پرداخت موبایلی شد، بهت تبریک میگم......دهع، باز چیشده." (پاکت قرمز همونیه که قبلا گفته بودم مثل عیدی میمونه، یکی از راه های پاکت قرمز دادن هم اینه که از طریق ویچت(برنامه های دیگه م هستن ولی ویچت بیشتر جا افتاده) برای دیگران فرستادش که دو حالت داره، یا توی پی وی، یا توی گروه)

حرفش تموم نشده بود، که تلفنش صدا داد، ژائو یونلان نگاهی بهش انداخت، نمیخواست جواب بده، و گوشیشو پشت و رو گذاشت. انتظار نداشت که طرف مقابل نخواد ولش کنه، و سه بار پشت هم زنگ بزنه، فهمیده بود که اون تظاهر به کر بودن میکنه، و به تلفن دفترش زنگ زد. ژائو یونلان پاش رو دراز کرد، از روی کاناپه ی کوچیک رد کردش، و با پاش به داچینگی که رو لیس زدن موهاش تمرکز کرده بود سیخونک زد: "چاقالوی فاکی، تلفنو جواب بده."

Guardian (Persian Translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora