چپتر ۷۰؛ قلموی فضیلت و شایستگی

417 69 72
                                    

درواقع قاضی به من اشاره دادن، که ارتباط فرستاده قاتل ارواح با موجود شیطانی پوچ نیست
********

ژائو یونلان تو خونسردی و آرامش موند و کل اون یادداشت رو خوند، حالت سرد و سختش یکم آروم گرفت، زود بعدش طوریکه خیلی به ندرت پیش میومد درست و با احتیاط تا زدش، و توی کیف پولش گذاشتش، انگار که اون فقط یه نامه ی عاشقانه رو دریافت کرده.

چو شوژی به اون نگاه کرد، وایساد و میخواست که بره، کی میدونست که هنوز فرصت نمیکنه تا بچرخه، سه تا حکم ژن هون همزمان از تو دست ژائو یونلان به بیرون پرواز کردن، دسته ای از جرقه های بزرگ بوجود اومدن، و مستقیما وسط هوا پرتاب شدن، گوا چانگ چنگ هنوز فرصت نکرده بود از رو زمین بلند بشه، و حکم ژن هون تاحالا یه دور سوخته بود، درست مثل غل و زنجیر، صاف و مستقیم به بدن چو شوژی ضربه زدن.

انرژی بزرگ و سختی چو شوژی رو با فشار روی صندلی برگردوند، و اون به هر زور و زحمتی هم نمیتونست حرکت بکنه.

قرارداد بین چو شوژی و حکم ژن هون منقضی نشده بود، و حتی اگه اون مهارتی به بزرگی بهشتم داشت، این لحظه بازم مثل قبل باید سرکوب میشد.

ژائو یونلان نگاهش رو به اون سوق داد، از توی کشوش یه ضبط صوت کوچیک درآورد، و پخش مجدد رو فشار داد، دقیقا اون جمله ی آخر چو شوژی که گفته بود "امیدوارم بعدا هر خانواده ای که بچه داره خوب حواسش باشه، باعث نشن صدای فلوت استخونی که دمیده میشه و سه روح جاودان و هفت روح فانیشون رو متلاشی میکنه، به بچه جن تبدیلشون کنه."

صدا که از توی دستگاه بیرون اومد، صدای مرد بنظر حتی سردتر و وحشتناک تر بود، و با خشونت روی استخون رو میخراشید.

"فکر میکنی حرفی که زدی مثل آدم بوده؟" ژائو یونلان با چهره ی بی‌احساسی پرسید.

چشمای چو شوژی درخشیدن، یلحظه بعد، درعوض با کله شقی سرش رو به کنارش چرخوند، و خیلی سخت گفت: "من دراصل آدم نیستم."

گوا چانگ چنگ با کندی تو حرف زدن گفت: "چو,چو گه، با عصبانیت حرف نزن."

چو شوژی با سردی نگاهش رو به سمت اون پرت کرد، و یه کلمه هم نگفت.

گوا چانگ چنگ مدت طولانی ای رو تردید کرد، و خیلی بااحتیاط نزدیکتر شد، به آرومی گوشه ی پایینی لباسش رو کشید، و مثل وزوز کردن پشه گفت: "من,من فکر میکنم تو حتما,حتما اینطوری فکر نمیکنی، هرچند از چیزی که شنیدم زیاد نفهمیدم، ولی چو گه آدم خوبیه، بدون دلیل کار بدی انجام نمیده......"

ژائو یونلان غرید، و به پشتی صندلی محکم تکیه داد، با فندک دوبار روی میز تلق تلق ضربه زد، دستشو بلند کرد و سیگار روشن کرد، نگاهش به سمت چو شوژی تغییر جهت داد، و درحالیکه تو مود خوبی نبود گفت: "تو هنوز میفهمی یا نمیفهمی به چی میگن برای هر شکایتی کسی مسئوله و برای هر بدهی ای بدهکاری هست ( مفهومش تقریبا این میشه که موقعی که بحث کردن آروم گرفته نباید نفر سومی وارد کرد)، باید بتونی این رو از اون تشخیص بدی، ولی از کوره که درمیری فاکری میشی که خشونتش رو به نمایش میزاره، حتی شیائو گوا که به خوبی دیگران نیست هم یه بچه ی منطقیه، من دارم بجات خجالت میکشم."

Guardian (Persian Translation)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang