شن وی تلو تلو خورد و جوابی نداد، ولی از فرصت استفاده کرد و کمر اون رو محکم تو بغلش گرفت، حتی بیشتر کاملا محکم بغلش کرد.
*******************************
"همیشه یسری مسائلی هست که دربرابرش قدرتی نداری،" ژائو یونلان گفت، از توی کیف پول کهنه ش اون برگه کتاب قدیمی که درباره ی جادوی سرکوب لبولا بود رو درآورد، یه چاله کند، اونو زیر برفا دفنش کرد، دستاشو بهم زد، وایساد، و به حرفش ادامه داد، "یا با قوی شدن میتونی همشو حل کنی، یا با فراموش و پاک کردن، فکر کردن به این چیزای بدرد نخور خوب نیست، ذهن آدمو مشغول میکنن."
این بار، وانگ ژنگ مدت بیشتری ساکت موند.
فرستاده قاتل ارواح جلو اومد، دستشو برای اون دراز کرد: "بریم، من ارباب حکم رو به ورودی کوهستانی که بودن میبرم."
ژائو یونلان که دیگه کاملا خسته شده بود، حالا که یه سواری مفتی داشت، اون بدون شک نمیخواست که راه بره، پر افتخار دستشو به فرستاده ی قاتل ارواح داد، فرستاده قاتل ارواح یهویی دست اون رو کشید، اونو توی بغلش کشید، و بعد با سیاهی احاطه شدن، ژائو یونلان هنوز فرصت نکرده بود محکم وایسه، دوباره چشماشو که باز کرد، دیگه وضعیت ستاره ها تغییر کرده بودن . (زمان و مکان تغییر کرده بود)
ردای فرستاده ی قاتل ارواح باز شد، در کسری از ثانیه، اونا دیگه به ورودی کوهستان برگشته بودن.
فرستاده قاتل ارواح اون رو رها کرد، یه قدم به عقب رفت، و بعد یقه ش رو صاف کرد و تعظیم کرد، چرخید و رفت، مدتی به کوتاهی پلک زدن هم نگذشت، تو یه حفره سیاه عظیم ناپدید شد. (صاف کردن یقه درواقع مفهوم یه مدل تعظیم کردن خاص رو هم میده که دست رو به حالتی که کف دست رو به زمین باشه قرار میدن و دست دیگه رو هم روش میزارن. عکسشو میزارم. بنظر بیشتر خانومای مسن از این نوع تعظیم استفاده میکنن)
ژائو یونلان به پشت سر اون نگاه کرد، انگار تو افکارش غرق شده باشه چونه ش رو مالوند، واضح معلوم نبود که به چی فکر میکنه، وانگ ژنگ توی ساعتش یهو دهن وا کرد.
اون گفت: "درسته، رئیس ژائو، تو نگفته بودی کیف پولت رو یادت رفته و توی ماشین مونده، پس یکم پیش چی رو درآوردی؟"
چهره ی عمیق غیر قابل پیش بینی ژائو یونلان فورا از هم پاشید، از وحشت رنگ پریده شد و قفسه سینش رو پوشوند: "تو میخوای چیکار کنی؟ من تازگیا کسری پول آوردم، بدنمو میدم پولمو نمیدم! شوهرت چی؟ چطور بهت اهمیت نمیده، به کیف پول دیگران فکر میکنی که چی بشه؟"
"اون چیزی که میشنوه رو نمیفهمه،" لحن وانگ ژنگ یکم آروم بود، "من شنیدم میگن تو تازگیا یه عالمه کتابای آنتیک خریدی، بنظر قصد داری دلال کتابای آنتیک بشی، علاوه بر این، واسه چه کاری پول خرج کردی؟"
VOUS LISEZ
Guardian (Persian Translation)
Roman d'amourترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...