حرفای آخر چپتر رو بخونین لطفا
چشم اژدهای الهی قطعا کار من نبوده، نابود کردن کوهستان بوژو هم راه نداره که بتونه نقشه ای باشه که من انجامش دادم
****
بعد از اینکه گوا چانگ چنگ به خونه برگشت تا وقتی که هوا تاریک بشه حسابی خوابید، بعد از اینکه بلند شد و خودشو مثل یه آدم نرمال درست کرد، این لحظه شروع به جمع و جور کردن کرد، و بعد از خرید هدیه، خونه به خونه به بازدید از فامیلاش رفت، و قبل از همه به خونه ی دایی دومش رفت__اون اول از مسئولیتی که فرمانده ش به عهده ش گذاشته بود اطاعت کرد، تا پاکت قرمز رو تحویل بده، گوا چانگ چنگ این آدم یه مشکل داشت، که نمیتونست طاقت بیاره اگه همراهش "چیزی که مال دیگران بود" رو داشت......حتی بااینکه بوضوح میدونست بزرگِ خانواده بی دردسر پاکت قرمز رو به اون میده.
وارد خونه که شد و حال و احوال کرد، اولین چیز این بود، که گوا چانگ چنگ پاکت قرمز رو درآورد، و با لحنی مثل گزارشگر جدی و صادق، کلمه به کلمه تکرار کرد: "دایی دوم، فرمانده ی ما عید رو تبریک گفته، این برای زندایی و جیه جیه ست تا چند دست لباس جدید بگیرن."
جیه ی گوا چانگ چنگ هم یه ولخرجی بود که هیچ پولی جمع نمیکرد و همش رو تموم میکرد، درنتیجه عموی دوم اون برای اولین بار توی سال های باقیمونده ی زندگیش تونست پولی که از بخت آزمایی اومده بود رو ببینه، غرق در یه لطف غیرمنتظره یکم غافلگیر شد، با گیجی گرفتش، و با یجور غافلگیری بازش کرد و بهش نگاه انداخت، وارسیش کرد و به گوا چانگ چنگ دادش: "اوها، خیلی زیاده، بگیرش و بعنوان پول تو جیبیت چیزایی که لازمه رو بخر__عجیبه، مگه لائو یانگِ شماها یه خسیسِ معروف نیست، چطور امسال یادش اومده پاکت قرمز بفرسته؟"
گوا چانگ چنگ نتونست سر رو از دم تشخیص بده: "لائو یانگ کیه؟"
دایی دوم گوا چانگ چنگ از یطرف ایستاد تا از توی ظرف دامپلینگ برداره، و از یطرف با بی فکری از دهنش پروند و گفت: "مگه رئیس بخش ثبت خانوار شماها فامیلیش یانگ نیست؟ یه اسم تک کلمه ای داشت، یانگ چیشی صداش میزنن؟" (اسم تک کلمه ای همونطور که از اسمشم پیداست به اسم کوچیکی اشاره داره که فقط یه کلمه داره مثل اسم شن وی که اسم کوچیکش فقط از کلمه ی وی درست شده.)
گوا چانگ چنگ: "فامیلی فرمانده ی ما ژائوعه."
دایی دوم اون شنید، و جدیش نگرفت، از یطرف چاپستیک رو جدا کرد، و از یطرف ادامه داد و گفت: "فامیلیش هر فامیلی ای که دوست داره، تاجایی که من قبلا شنیدم میگفتن اون آدم خیلی خسیسیه، بیرون که میره غذا بخوره میره جایی که غذای باقیمونده رو بسته بندی کنه، ولی آدمیه که بالا بزرگترشو داره و پایین کوچیکترا رو ، حمایت کردن خانواده هم واقعا عادیه، بقیه باهات خوبن، تو هم خوب کار کن، تو هم دیگه بچه نیستی، از این یذره حقوقی که میگیری همه ش رو خرج نکن، بیشترشو پس انداز کن، و یاد بگیر روزاتو باهاش بگذرونی......" (بالا بزرگترا رو داره و پایین کوچیکترا رو یا نسل ساندویچی، نسلی از آدما که هم به بچه ها و نیازاشون رسیدگی میکنن و هم از بزرگتراشون)
YOU ARE READING
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...