اون هنوزم مصممانه از قولی محافظت میکرد که طرف حسابش دیگه فراموشش کرده بود، بنظر میرسید اون تمام زندگیش رو برای همین کلمات زندگی کرده بود
*****ژائو یونلان مچ دست شن وی رو گرفته بود، حتی اگه اون کور بود، بازم میتونست مفهوم کشتنی که در کسری از ثانیه روی بدن طرف مقابل بوجود اومده بود رو حس کنه که تقریبا بخاطر ذاتش بود، و سرماش تقریبا یجورایی استخون رو سوراخ میکرد.
اون صدای شن وی رو شنید که دیگه به اندازه وقتای معمول مودبانه و با فرهنگ نبود، اون صدا آروم و عمیق بود، و برای لحظه ای کاملا بنظر بطرز غیرقابل بیانی وحشتناک بود، شن وی گفت: "قبیله کلاغها واقعا جرعت کردن به تو صدمه بزنن، همچین موجوداتی که لطف رو فراموش میکنن و به قوانین بی حرمتی میکنن ( یعنی دستی که بهشون غذا داده رو گاز گرفتن)، با هزاران شمشیر ده هزار تیکه هم بشن ,تا سرحد مرگ هم مجازات بشن کافی نیست......"
چندتا کلمه ی آخر خیلی نزدیک با خوی درندگی بیرون اومد، ژائو یونلان بدون گوش دادن به اعتراض اون بغلش کرد، شن وی غریزی با شدت خودش رو آزاد کرد.
معلوم نبود چطور، تو اون یه لحظه، ژائو یونلان یهویی خوش شانسی که اومد مغزش خوب کار کرد، و از دهنش پروند و گفت: "شیائو وی!"
شن وی یهویی خشکش زد، یهو بیحرکت شد، مدت طولانی گذشت، و با صدای لرزونی پرسید: "تو......تو چی صدام زدی؟"
"ششش، بهم گوش بده، تکون نخور." ژائو یونلان چشماشو بست، و چشم الهیش رو که بخاطر تاثیر بازار گابلینا یجورایی تار شده بود رو باز کرد، یکم شن وی رو به عقب کشید، و دو نفر با هم توی جمعیت گابلینا قایم شدن.
وضعیت ذهنی شن وی دچار هرج و مرج شده بود، جمله ای که تازه گفته بود به وضوح از دهنش پریده بود، و باعث شد ژائو یونلان درکسری از ثانیه سرنخ رو بقاپه__به چی گفت "لطف رو فراموش میکنن و به قوانین بی حرمتی میکنن"؟ اون با قبیله کلاغ ها......نه، اون با قبیله گابلینا چه ارتباطی داره؟
ژائو یونلان جمله ای رو که خیلی وقت پیش شنیده بود رو بیاد آورد: "بدشگونی سقوط بهشت رو کلاغ ها پیشگویی میکنن."
پیشگویی قبیله کلاغ سیاه چیه؟
شنید که لحن عمو مار چهارم روی سکو تغییری نکرد، موقرانه برای قبیله کلاغ سرش رو به بالا و پایین تکون داد، مثل قبل نه صمیمانه و نه عصبانی گفت: "من هنوزم فکر میکردم که قبیله ی کلاغ نمیخواد بیاد."
رئیس قبیله ی کلاغا یه زن بود، ولی توی این قبیله، بعلاوه ی نیمه گابلین بودنشون، تک تکشون کوتوله,دماغ گنده,و تمام صورتشون چین دار بود، همینطور نمیشد دید و تشخیص داد که جوونن یا پیر، چهره شون خوشگل بود یا زشت.
YOU ARE READING
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...