چپتر۷۳؛ قلموی فضیلت و شایستگی

393 63 65
                                    

"بنده ی حقیر خیلی مخفیکاری داشتم، واقعا چاره دیگه ای نداشتم، کونلوئن جون از گناهم بگذرین."
*****
"من دیوونه نیستم، حالا که درفش کوهستان و رودخانه رو تو گرفتی، پس ولش، بخاطر اینکه دیر یا زود یه روزی باهاش میای دنبالم میگردی، ولی واسه قلموی فضیلت و شایستگی، مصمم که پیروز بشم. همینکه چهار ستون فروبپاشه، نصف بهشت بالا میره، و تو دنیا هیچ چیزی نمیتونه جلوی منو بگیره." گویی مین درنهایت دهن وا کرد، درنهایت، نگاه تیره ش یه دور چرخید، "اومدی و اومدن، حتی این همه جمعیت و ارازل همراهشونه__اونا میترسن تو درجا از حرفت برگردی آره؟"

این کلمات تفاوتی با حمله کردن نداشتن، و افرادی که اونجا بودن تقریبا همشون توسط اون سیلی خوردن.

نگاه گویی مین چرخید، ژائو یونلان رو دید، و لبخند روی صورتش حتی بیشتر عجیب شد: "اوه، معلوم شد که ارباب حکم هم اینجان، تعجبی نداره."

چهره ی داچینگ سرد شد، ولی همینکه با پاش قدم به جلو گذاشت، موهای بلندش توسط ژائو یونلان کشیده شد و برگردوندش.

ژائو یونلان لبخند مصنوعی ای رو نشون داد، یه دستش موهای داچینگ رو گرفته بود و نمیذاشت که اون در بره، و یه دست دیگه ش توی جیبش دراز شد، و دنبال سیگار میگشت.

داچینگ تبدیل به انسان شده بود، و هنوزم مثل قبل بدنبال غریزه ی گربه ایش وقتی موهاش کشیده شدن، چرخید و به ژائو یونلان پنجه کشید، ولی بدون ناخنای بلندش، واسه اون یه رد کمرنگِ سفید بجا گذاشت. اون فهمید که دست ژائو یونلان به سردیِ یخ و ترسناک بود، نتونست طاقت بیاره و گیج شد.

"به دردسر اضافه نکن، چاقالوی مردنی."صدا زد اون "انسان" جاودانه با اون دوتا کلمه توسط ژائو یونلان ابدا نابجا بنظر نمیرسید.

داچینگ: "تو چت شده؟"

ژائو یونلان به آرومی یه حلقه دود بیرون داد، لبهای اون بیش از حد سفید شده بودن و رنگ خون توشون نبود، چشماش درعوض مثل قبل به طرز گیرایی میدرخشیدن، انگشتای اون ناخودآگاه سیگار رو چرخوندن، و با یجور صدایی به نسبت از پچ پچ کردن هم آرومتر به داچینگ گفت: "یکم دلواپسم."

چشمای داچینگ گشاد شدن.

نگاه ژائو یونلان به کنارش برگشت: "قبیله ی کلاغ دیفو رو دنبال میکنه، هم قبیله ای های دیگه ی گابلین ها مسیر خودشونو دارن، آرهاتِ  بهشت غربی ، اونا سمت کی هستن، مدرسه تائوییسم؟"
(آرهات به زبان سانسکریت کسیه که ارزشمند برجسته و شایسته ست. تو بودائیسم فردیه کامل، کسی که درباره حقیقت طبیعت وجود داشتن و دست یابی به نیروانا بینش بدست آورده و از بند امیال آزاد شده. نیروانا روشنگری روحانیه، پايان دوره هاى وجود و بازگشت به بودا، فنا و رستگارى در اثر از بين بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح كل
بهشت غربی اشاره داره به سرزمین خالص غربیِ آمیتابا در مَهایانَه(راه بزرگ، باور به بیدارگر شدن دارن) ی بودائیسم.)

Guardian (Persian Translation)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang