چپتر۲۸؛ درفش کوهستان و رودخانه

421 91 18
                                    

"اخم نکن." ژائو یونلان گفت، "چیزی نمیشه."

************************

شن وی و اونا درحالیکه سر رو از دم تشخیص نمیدادن(گیج بودن) توسط ژائو یونلان کشیده شدن، با لانگ گِه ملاقات کردن و اون ازشون با غذای پر گوشت و ماهی پذیرایی کرد، و ترتیبی داد تا همه شون تو هتل پنج ستاره اسکان پیدا کنن.

صبح زود روز بعد، آسمون هنوز روشن نشده بود، سه تا جیپ یه شکل جلوی ورودی هتل متوقف شدن، صندوق باز شد، توش لباس مخصوص هوای سرد,تجهیزات هوای آزاد,غذاهای با کالری بالا,دارو و وسایلی مثل این دیده میشد، هر چیزی که لازم بود اونجا بود، همه شون چیزای نو بودن که بسته شون باز نشده بود، تقریبا برای پشتیبانی تیم تحقیق حرفه ای کافی بود.

ژائو یونلان کاملا آروم بنظر میرسید، یذره هم احساس شرمندگی نمیکرد، به لین جینگ اجازه داد به هرکدوم از راننده ها یه سیگار بده، دوباره پیش لانگ گِه که به دیدنش اومده بود رفت و مدتی رو تو وقت آزاد باهاش گرم و صمیمی پرحرفی کرد.

لانگ گِه پر از اشتیاق و حرارت، با اینکه شب قبل با ژائو یونلان با دو سه جین بایجیو خودشو خفه کرده بود و افتاده بود(یه نوع شرابه به اسم الکل سفید که معمولا از ذرت خوشه ای برای درست کردنش عرق گرفته میشه)، ولی بنظر میرسید انگار از اون خفه شدن لذت برده، و حتی بیشتر صبح مثل قبل سرزنده و صحیح و سالم بود__بعلاوه ی صورت ورم کرده ش که یکم شبیه سر خوک بنظر میرسید.

اون پنجه ی خرسیشو دراز کرد، محکم روی شونه ژائو یونلان زد، ناراحت از رفتنش گفت: "رفیق خوب قدیمی، زود داری میری، من خیلی خوب نشد که از مهمونام پذیرایی کنم، واقعا ازتون با غذا و نوشیدنی خوب پذیرایی نکردم، محل ما کوچیکه آ، تو احتمالا درک میکنی، دلخور نشو."

ژائو یونلان بهش خیره شد: "نگاه کن، دوباره مثل یه غریبه رفتار نکردی؟ ما از راه دوری برای قصد خاصی اومدیم و تو زحمت انداختیمت، طبیعتا یذره هم مودب نبودیم، تو رو اذیت کردیم. لانگ گِه، در آینده اگه اومدی لانگ چنگ، من حتما باید از هر چیزی که دارم مایه بزارم، همچنین از اول تا آخر همراهیت میکنم، وقتش که برسه به شیه گِه ی چهارم هم زنگ میزنیم، ما سه تا برادر بازم یه برنامه ترتیب میدیم و خیلی خوب مینوشیم."

خداحافظی بی میل با لانگ گِه که تموم شد، ژائو یونلان سرش رو چرخوند و با صدای آروم از شن وی پرسید: "جاده اطراف کوهستان خوب نیست، بچه ها مهارت زیادی ندارن، منم خیالم راحت نیست، این چطوره، تو و اونا با ما باهم بریم، من یه ماشین، لین جینگ یه ماشین، ژو هانگ یه ماشین، دانش آموزا رو تقسیم میکنیم، آخرش دوباره تو روستای چینگ شی جمع میشیم، موافقی؟"

حتی یه راهنمای تور که پول گرفته، انقدر پرتلاش کار نمیکنه، اگه شن وی جلوی دیگران مخالفت میکرد، واقعا یکم خوب و بد غیرقابل تشخیص بنظر میرسید.

Guardian (Persian Translation)Where stories live. Discover now