چپتر۴؛ ساعت آفتابی تناسخ۳

930 139 15
                                    

پروفسور شن سرش رو پایین آورد و تکون داد، یجور رایحه ی "نجیب زاده ای صادق" بودن داشت

****

اگه بهش فکر میکردی، محوطه قدیمیِ دانشگاه لانگ چنگ درواقع زمان جمهوری چین ساخته شده بود، و تا الان دیگه صد سالی قدمت داشت، درختای قدیمی انبوه توی محوطه، تقریبا میتونستن آسمون رو مخفی کنن و خورشید رو بپوشونن، و ساختمون قدیمی کلاس ها داخلشون از دید پنهان شده بود، هنوزم اونجور استایل و سبک غربی خاص بخش های امتیاز خارجی از اون سالها رو داشت، که قدیمی و نامعقول بنظر میرسید.

(جمهوری چین: سال 1911

امتیاز خارجی قبلا یه قطعه زمین توی بندر یا شهر چینی از قرار معلوم قابل اجاره بود، ولی درواقع توسط یه قدرت امپریالیستی مصادره میشد و تحت سلطه استعمارشون درمیومد)

فقط این ساختمون اداریِ نزدیک ورودی غربی، توی این سالهای اخیر ساخته شده بود، و طبقه هاش هم خیلی بلند بودن، از بین لایه ی درختا، داخلشون یه ساختمون قدیمی بطور خاصی مثل درنایی بود که وسط مرغا ایستاده، بنظر شبیه نقطه ای بود که نه ماهیه و نه پرنده، و انرژی و اتمسفر کل محوطه رو خراب کرده بود.

(درنایی که وسط مرغا وایساده: اشاره به متمایز بودن چیزی از بقیه ی چیزای اطرافش

نه ماهی و نه پرنده: ناهماهنگ، ناسازگار)

شن وی گفت که این دانشجو رو نمیشناسه، درنتیجه خودش پیشقدم شد تا اونا رو همراهش به دانشکده ببره تا سوال بپرسن.

ولی این دانشکده ی جدید که چند طبقه بود باعث شد ژائو یونلان نتونه طاقت بیاره و پلکش بپره—این ساختمون هجده طبقه داشت، اون نیازی نداشت بشمره تا متوجهش بشه. (هجده از نماد های فرهنگ چینه، چون باور بر اینه که شکنجه گاه جهان زیرین هجده طبقه داره)

قبلا وقتی یسری از فروشنده های مشاور املاک ساختمونای مسکونی میساختن، از این رقم هجده طبقه دوری میکردن، اما بعدا قیمت خونه ها بسرعت اوج گرفت، و توسعه دهنده ها بیشتر و بیشتر شدن، قبلا هرکاری که داخل انجام میدادن قاطی پاتی بود، بعلاوه جاهای خیلی زیادی ارتفاع محدودی داشتن، بخاطر کسب منفعت، اکثرا میتونستن ارتفاع بلند رو بپوشونن، و میتونستن تا حد امکان بفروشنشون، در نتیجه کم کم دیگه هیچکس به این نوع سلیقه ی کهنه از 'باورهای کورکورانه ی فئودالی' اهمیتی نداد. (نظام فئودالی یا ارباب-رعیتی اما اینجا بنظذ به نظام خرافه پرستی اشاره داره)

فقط کسی که با تجارت آشنا بود، میتونست با یه نگاه سریع بفهمه که یچیزی عجیبه و درست نیست.

معلوم نبود بخاطر روشن بودن کولر بود یا نه، همینکه از در ساختمون چندطبقه ی دانشکده وارد شدن، باد سردی به صورتشون برخورد کرد، داچینگ گربه ای که روی شونه ی ژائو یونلان دراز کشیده بود یهو لرزید، پنجه های تیزش از نرم پنجه ش بیرون اومدن، و محکم به لباس مرد قلاب شدن.

Guardian (Persian Translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora