چپتر۱۰؛ ساعت آفتابی تناسخ9

562 109 34
                                    

شبیه یه طاووسی که دمش رو باز کرده، و بادقت از هرفرصتی استفاده میکنه تا دم منقشِ پر از هورمونش رو به نمایش بذاره.

****

شن وی دارویی که از بهداری گرفته بود رو به اون داد: "یکم پیش هیچ دارویی روش نزدی، برات آوردمش."

همینطور که میگفت، به پوست ساییده شده ی دست ژائو یونلان نگاه کرد و اخم کرد: "بعدا که برگشتی حتما باید یکم بیشتر مراقب خودت باشی، توی این چند روز به زخمت آب نزن، تا جاییکه ممکنه چیزای خیلی تند نخور و......"

ژائو یونلان بی اینکه صداش دربیاد به اون خیره شده بود.

شن وی درنهایت بخاطر نگاه اون معذب شد، و دهنش رو بست: "چیشده؟"

ژائو یونلان بی ربط پرسید: "پروفسور شن ازدواج کرده؟"

شن وی گیج شد، و با بی فکری گفت: "چطور میتونم......"

ژائو یونلان 'اوه 'کرد، و به پرسیدنش ادامه داد: "پس پروفسور شن دوست دختر داره؟"

نگاه اون اتفاقا یکم متجاوزانه بود، و باعث میشد شن وی به شکل فراتر از توصیفی حس کنه، که تو همچین شرایطی، چه سرش رو به بالا و پایین تکون بده و چه به چپ و راست، بازم غلطه.

ژائو یونلان از فرصت استفاده کرد و شیشه ی دارو رو از دست اون گرفت، چند دور توی دستش چرخوندش، و با لبخندی که شبیه لبخند نبود گفت: "چیزی نیست، فقط داشتم فکر میکردم همچین جوون با استعداد و خوش قیافه ای مثل پروفسور شن، که انقدر هم دقیق و باملاحظه ست، حتما باید خیلی محبوب باشه، پرحرفی کردم."

"حرفای بی معنی نزن......" شن وی یکم معذب شده بود.

ژائو یونلان لبخندی زد، که دوتا چال گونه هاش رو به نمایش گذاشت: "اوه، راستی، یلحظه گوشیت رو بهم قرض بده."

شن وی گوشیش رو درآورد، و ژائو یونلان درعوض نگرفتش، به نرمی پشت دست شن وی رو نگه داشت، و بعد کنار دست اون با خودنمايي توی مخاطبین اسم و شماره خودش رو وارد کرد، ذخیره ش کرد، اونو شماره گیری کرد، و بعد از یه بوق قطعش کرد.

"اطلاعات تماسم رو وارد کردم." ژائو یونلان تظاهر کرد که کاملا جدیه و گفت: "اگه سرنخی مرتبط با این پرونده بود، از مزاحمتت استقبال میشه."

حرفش که تموم شد، شیشه ی کوچیک دارو رو به بالا پرت کرد و دوباره گرفتش، چرخید و رو به شن وی دست تکون داد: "خیلی ممنون، من هنوزم یکم کار دارم، و فعلا میرم، وقتی کارای این پرونده تموم شد حتما استاد شن رو به یه وعده غذا مهمون میکنم."

اینبار، اون برای رفتن یذره هم عجله نداشت، یه دستش رو توی جیب شلوارش برد، و با فیس و افاده رفت، از پشت سر یجورایی شلخته بنظر میرسید، ولی جایی از بدنش که باید انحنا میداشت یذره هم صاف نبود، و جاییکه باید صاف میبود یذره هم انحنا نداشت، تنبل بودنش هم حالت زیبایی داشت-کاملا شبیه یه طاووسی بود که دمش رو باز کرده، و بادقت از هرفرصتی استفاده میکنه تا دم منقشِ پر از هورمونش رو به نمایش بذاره. (اطلاعات عمومی: طاووس نر برای اینکه توسط طاووس ماده بعنوان جفت انتخاب بشه باید دم زیبایی داشته باشه چون دم زیبا به معنی سالم بودن طاووس نر هست. بعبارتی هرچی دم طاووس نر زیباتر باشه سالم تره و شانس بیشتری برای انتخاب شدن داره.)

Guardian (Persian Translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora