نه مرگ نه خاموشی نه خدا شدن

371 51 16
                                    

*نکته این تحلیلا مربوط به صفحه ی تامبلر foxghost هست که من یچیزایی بهش اضافه کردم. ترجمه ی تیکه های آورده شده از رمان هم مال ترجمه ی خودمه*

نه مرگ نه خاموشی نه خدا شدن
不死不灭不成神
معنی این جمله چیه؟

مرگ 死 چیه؟
توقف زندگی. یه نفر باید زندگی کنه قبل اینکه بمیره، همونطور که کونلوئن گفته: تمام موجودات باید یه پایانی داشته باشن، سنگ ها جاودانه ن، ولی زنده نیستن.
مرگ برای شن وی، فرمی از هاویه بود، یعنی از شکل داشتن به بی شکلی رسیدن.
همینجا یه اشاره ای به هاویه بکنم. درواقع اگه من بخوام هاویه رو بیشتر باز کنم میتونم اونو پوچی مطلق توصیف کنم، هاویه یا هون دون (混沌) به معنی آشفتگی و هرج و مرج هم میتونه باشه اما اگه از زاویه ای بخوایم نگاه کنیم که به تمام رمان و این جریانات بخوره درواقع همون توصیفش درسته که قبلا گفته بودم، توده ی بی شکل و درهمی که قبل آفرینش هم وجود داشته. من هاویه معنیش کردم تا با آشوب و هرج و مرج اشتباه گرفته نشه.
داستان خلقت انسان به روایت از سومریان که از یه لوح کشف شده اشاره کرده که زمانی بود که نه آسمونی بود و نه زمینی و نه هیچ چیز دیگه ای، تنها چیزی که بود فقط هاویه بود و تیامات(تو اساطیر سومر و بابل مادر ازلی کیهانی هست، ایزد بانوی آب عمیق شور مسئول آفرینش ابتدایی کائنات) و جز اون حتی تقدیری هم مقرر نشده بود.
تو دین ما بنظر هاویه به معنی قعر جهنم یا همچین چیزیه، دقیقا نمیدونم علت این تفاوت چیه ولی ما هاویه رو با همون توصیفی که گفتم درنظر میگیریم.

خدا شدن 成神 چیه؟
اگه ما هردوی "مرگ" و "خاموشی" رو لازم بدونیم، اینجا میشه "خدا شدن" رو "روشنگری" معنی کنیم، یا روشن ضمیری و آزادگی، که تمام یائو ها توی رمان روش کار میکردن. شن وی هم یه نیمه خدا بود، و درباره اینکه چیکار میتونست بکنه، قبل از "رسیدن به خدایی" و بعدش واقعا فرقی نکرد. میشه وقتی زنده ای به روشنگری برسی، ولی بعد مرگت فقط میتونی توی نیروانا باشی. و نیروانا تو معنای لغوی "خاموش کردن"(شعله) هست.
از بودا پرسیده شد، "یه فرد روشنگر بعد از مرگش کجا میره؟" و جواب این بود که، "یه شعله بعد از خاموش شدن کجا میره؟"

خاموشی 灭 چیه؟
خاموشی همون خاموشی سه جسدی هست که گفته بودیم موقع خلق انسان از گل زمین تو وجود انسان قرار گرفت، سه گناه بزرگ نسل انسان، "حرص، کینه، جهل". خاموشی یعنی توقف این سه تا. و درباره ی مسئله ی شن وی، وابستگیش به کونلوئن.
حرص و طمعی که اون داشت این بود که تا ابد با کونلوئن باشه.
کینه ش از هرچیزی بود که کونلوئن رو ازش بگیره.
و جهل یا وهم اون این بود که میتونه مرگ رو متوقف کنه.

توی طول رمان ما "روشنگری" شن وی یا مسیر رسیدن بهش رو دیدیم.

اینجا باید ماجرای لی چین رو یادآوری کنم. لی چین نیمی از زندگیش رو به مادربزرگش داد و جلوی مرگش رو گرفت تا اینجوری بتونن باهم بمیرن، و بعدتر خودش مادربزرگش رو کشت. این مثل جهل شن وی بود و یجورایی اون رو بیدار کرد.
بعد ژائو یونلان نکته ای رو یادآور شد:
"ساعت آفتابی تو طول روز یه دور کامل میچرخه، خورشید از شرق طلوع میکنه و از غرب غروب، دور میزنه و دوباره تکرارش میکنه، سمبل زندگی و مرگ نسلی بعد از نسل، به معنی اینکه تناسخ متوقف نمیشه." ژائو یونلان دراین باره توضیح داد، تن صداش از روی دقت مکث کوتاهی کرد، "ولی یچیز دیگه هم میگن، این تفکر که تناسخ یجور فرآیند ′کشتار′ بدون توقفه، جدید جای قدیمی رو میگیره، از دست رفته همیشه از دست رفته میمونه، گذشته دوباره برنمیگرده، یلحظه که گذشت، فقط میشه چرخید و به عقب نگاه کرد نمیشه به عقب برگشت، و بعد از اولین دور چرخیدن، نمیدونی سرتو که چرخوندی به کدوم جهت باید نگاه کنی."

Guardian (Persian Translation)Onde histórias criam vida. Descubra agora