قله ای عظیم، چشم انداز چهار اقیانوس پهناور در شش جهت، سرآغاز سی و شش کوهستان و رود، تار و پود تمام جهان و تمام مخلوقات.
*****فرستاده قاتل ارواح، شن وی دستش که کنار بدنش بود نتونست طاقت بیاره و شروع کرد به لرزیدن، و برای یلحظه عصبانیت و نگرانی به سادگی به ذهنش حمله کرد.
ژائو یونلان اون رو حسابی عصبانی کرده بود، و درعوض بنظر میرسید که نه فهمیده و نه حسش کرده......شایدم اون میدونست و تظاهر به نفهمیدن میکرد، درهرحال دنبال تیکه سنگی گشت که یکم برف و یخ کمتری داشته باشه، و باسنش رو روش نشوند، قهوه رو کامل نوشید، و در ادامه با دندون نیشش پنیرِ توی همبرگر رو به بیرون و توی دهنش کشید.
شن وی تو جهتی که باد میوزید ایستاده بود، تمام مدت کلمه ای صدا ازش درنیومد، تا اون صبحانه ی بدون توقفش رو کامل بخوره، و با یجور لحن آروم و دردکشیده، با صدای ملایمی پرسید: "من به تو چی گفته بودم؟"
"به حرفی که دیفو میزنه جواب ندم، صبر کنم تا تو برگردی خونه." ژائو یونلان دهنش رو پاک کرد.
صدای شن وی آروم تر شد، با یک کلمه و یه مکث گفت: "پس تو اومدی اینجا چیکار کنی؟"
ژائو یونلان به اطراف نگاه انداخت، و فهمید که کسی بجز گربه ی سیاه نیست، درنتیجه جلو رفت، دستش رو دراز کرد و بدن سرد مثل مجسمه ی یخی فرستاده ی قاتل ارواح رو بغل کرد، یکم روی نوک پنجه های پاش بلند شد، و به آرومی بالای کلاه عظیم اون رو بوسید: "عصبانی شدی؟"
داچینگ سرش رو برگردوند، احساساتش یجوری بود که تحمل دیدن اون مصیبت رو نداشت.
شن وی حرکت نکرد، فقط همونجا خشک ایستاد: "بنظرم تو واقعا میخوای عمدا من از عصبانیت بمیرم، من واقعا دلم میخواد، واقعا دلم میخواد......"
ژائو یونلان ولش کرد، به صورت اون رو که با مه سیاه پوشیده شده بود نگاه کرد، و برای یلحظه، ژائو یونلان میتونست جای چشمای اون رو پیدا کنه، اون حتی میتونست نگاه خیره ی اون حس کنه، ژائو یونلان آه کشید، دست شن وی رو کشید، گرفتش و دوباره ولش کرد، خیلی از ته دل با صدای آرومی گفت: "وقتی برگشتیم تو دستور بده و من با یه کیبورد روی سرم رو تخته ی رخت شویی زانو میزنم خوبه؟ زانو زدن روی مادربرد هم خوبه، من دفعه بعدی جرعت نمیکنم، واقعا جرعت نمیکنم......بعلاوه حالا که حرفش شد اینبارم کاملا تقصیر من نبود، تو میتونی از داچینگ بپرسی، همش بخاطر اون یارو چو شوژیه، که باعث شد دیفو برعلیه من بگیردش......" (زانو زدن رو تخته ی رختشویی یجور تنبیه اتفاقا خیلی دردناک بوده که دوران قدیم انجام میشده. تخته ی رختشویی بخاطر سطحی که داره واقعا کار رو سخت میکنه چون زانوهای آدم این وسط داغون میشه ولی اگه یکم آدم جاشو عوض کنه یمقدار دردش کمتر میشه ولی اگه یچیزی رو سر آدم باشه نمیشه اینکار رو کرد. بعضی وقتا پسرا برای اینکه از عصبانیت دوست دخترشون کم کنن ادعا میکنن که روش زانو میزنن و با پیشرفت تکنولوژی نگهداشتن کیبورد یا مثلا زانو زدن روی مادربرد چیزای دیگه هم اضافه شد.)
ESTÁS LEYENDO
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...