چه وضعیتی! امروز مسیر درخواست کردن نامبارکه؟
********************************
بالاخره، شن وی درنهایت بعد از جستجوی شدید، از گوشه داخلی قفسه کوچیکه یخچال، بالاخره یه بسته سوپه قطره تخم مرغ فوری که انقضاش نگذشته بود پیدا کرد، این تنها چیز بجز آب گرم و دارو تو سگدونی ژائو یونلان بود، تنها چیزی که میتونست با دهنش بخوره. (مگه چیزای دیگه رو با جاهای دیگه میشه خورد😐)
ژائو یونلان معلوم نبود کی دوباره توی دهنش سیگار گذاشت، چشماش نیمه باز بود و سرشو به هدبورد تکیه داده بود و اون رو که مشغول بود رو تماشا میکرد، گوشه های لبش یکم لبخندی رو نگه داشته بود، توی ذهنش هم کی میدونست چی میگذره.
شن وی با قدمای بلند به راه افتاد، با چهره آروم ته سیگار رو از دهن اون بیرون کشید، و صاف چرخوندش و توی زیرسیگاری خاموشش کرد، بعد اینکه سوپه قطره تخم مرغ خوب دم کشید و غلیظ شد روی میز کنار تخت اون گذاشت: ″بنوشش.″
ژائو یونلان پلک زد، بیصدا کاسه رو بلند کرد و گرفت، از یطرف مینوشیدش و از یه طرف فکرای احمقانه میکرد__ استاد شن همون آدمی بود که وقتی تو خیابون به دزدا برخورد کرد چهرش تمام مدت مهربون بود، ولی بطور غیرمنتظره ای بخاطر اون با خشونت ایستاده بود.
اون از مدت کوتاه استفاده کرد، عمیق فکر کرد و دلیله پشت پرده اینجا رو فهمید، آنالیز نهایی فکر کردنش این بود که، چون اون کاملا خوشتیپه، شن وی عاشقش شده.
شن وی تصور نمیکرد این آدم که روبروش نشسته بود چقدر مشغول بود، که حتی تمام مدت زمانی رو که با دهنش سوپ مینوشید رو هم نمیخواست هدر بده، مخفیانه مشغوله نارسیستیک (به کسی که زیادی عاشقه خودشه و خودشو تحسین میکنه میگن)جواب دادن بود.
شن وی فقط به اتاق ژائو یونلان نگاه میکرد و حتی بیشتر رضایتی تو چشماش دیده نمیشد، اصلا نمیدونست ینفر چطور میتونه تو اینجا زندگی کنه، حتی یه زندانی که مرتکب جرم جدی ای شده، وقتی که قراره با اعدام روبرو بشه و سر بریده شه میخواد غذا بخوره، واسه چی داره خودشو اینجوری با مسخره بازی از سرما و گرسنگی عذاب میده؟
اون سرشو پایین آورد و به ژائو یونلان نگاه کرد، شک کرد که حتی اگه اون آدم بمیره، کسی برای گرفتن و دفن کردنه جنازش نمیاد. (زبونتو گاز بگیر😐)
ژائو یونلان فقط مدت کوتاهی به سکوت طرف مقابلش گوش میداد، که یهو بدون اینکه روستایی جلو روش و کلبه ای پشت سرش باشه حرف زد: ″افسر پلیس ژائو دیگه جوون نیست، همینطور توی کارش موفقه، وقتشه که دنبال یه دوست دختر بگردی و باهاش ازدواج کنی و یه خانواده بسازی، این خیلی خوبه که ینفر ازت بخوبی مراقبت کنه.″ (وات د پات😐😂)
ژائو یونلان اونجا و اون لحظه با گلوتامات (اسید گلوتامات ینوع آمینواسیده که طعم غذا رو خوش طعم میکنه) زیاد سوپ قطره تخم مرغ به سختی خفه شد، ریه هاش از شدت سرفه تقریبا ترکیدن.
ESTÁS LEYENDO
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...