"تا وقتی تو بگی، من باور میکنم."
*****************************
شن وی درحال سر و کله زدن با باک چوی بود، که صدای حرکت کردن شنید، سرش رو کج کرد و ژائو یونلان رو دید، و گفت: "اینجا خیلی بهم ریخته ست، داخل نیا."
ژائو یونلان گوشاشو پر کرد و گوش نداد، بدنبال صدا,از دیوار کمک گرفت و با احتیاط رفت داخل، آروم آروم دستشو دراز کرد، از پشت سر شن وی رو بغل کرد، و چونه ش رو روی شونه ی شن وی گذاشت، و چشماشو بست.
اون اول سعی کرد از "بیناییش" استفاده کنه و نگاهشو از روی تخته ی برش حرکت داد، ولی احتمالا اون سبزیجات چون دیگه ریشه هاشون جدا شده بود,و یخزده بودن، ژائو یونلان هم نمیتونست چیزی "ببینه"، فقط بو کشید، و به سختی متوجه بوی خیلی ضعیف آب سبزیجات شد.
بعد اون سرشو پایین آورد، دید اون سیاهی خیلی زیاد روی بدن شن وی در کسری از ثانیه که اون توی بغلش گرفتش، یهو از جای قلبش رنگ سرخی مثل سرخی خون جریان پیدا کرد، مثل ماگمای جوشان، و درلحظه همه جای بدن شن وی رو دربر گرفت، و توی خط نگاه تیره ی ژائو یونلان، طرح کلی سایه ی رعنا و باریک اندام و بلندی کشیده شده بود.
بنظر میرسید که......اون سایه یهو جون گرفته.
ژائو یونلان همچین صحنه ای رو با چشمای خودش دید، و مدت کوتاهی سکوت کرد، بعد اون رنگ عوض نکرد و آروم موند,نصف واقعی و نصف الکی به شن وی غر زد و گفت: "چی خرد میکنی؟ من نمیخورمش، من میخوام گوشت بخورم، خرگوش که نیستم، من الان ضعیف و آسیب دیده م، و این حقو دارم که غذای بهتری گیرم بیاد." (تو خرگوشک موش موشک خودمی!!😍😂)
اون شنید که شن وی با صدای آروم و ملوسی خندید، از یه سمت درپوش دیگ رو باز کرد، رایحه ی پیچ و تاب خوران گوشت فرصت نکرد که هنوز بیرون بیاد، و شن وی گفت: "چیزایی که دوست داشتی رو حاظر کردم، ولی باید از همه چی یکمشو بخوری، واسه خوردن انتخابی عمل نکن."
وقتی اون اینو گفت، رنگ آتشین روی بدنش بتدریج کمرنگ تر شد، خیلی سریع رنگ قرمزی که شناور بود تبدیل به یجور صورتی گرم غیرعادی شد__مثل بعد از طلوع، اون اولین نگاهی که رنگ خورشید رو میبینه.
شن وی گذاشت اون بغلش کنه، و اونو تکونش نداد، ژائو یونلان همراه با حرکات اون به چپ و راست تکون میخورد، صدای چاقوی سبزیجات رو روی تخته برش میشنید، ژائو یونلان مدتی رو چیزی نگفت، کره ی چشم تاریک و گرفته اون، وقتی پایین میاوردشون تار بنظر نمیرسیدن، ولی یجور عمیق بودن غیرقابل بیان داشتن.
مدت طولانی گذشت، ژائو یونلان از فرصت استفاده کرد، دهن وا کرد و بی ربط پرسید: "اَی اَی، تو فکر میکنی من جذابم یا نه؟"
VOUS LISEZ
Guardian (Persian Translation)
Roman d'amourترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...