چپتر۳؛ ساعت آفتابی تناسخ۲

1K 173 36
                                    

نیازی به مودب بودن نیست فامیلیم شن هست، شن وی. من توی این آموزشگاه تدریس میکنم

****

اون در جانبی کوچیک دانشگاه لانگ چنگ بود.

دانشگاه لانگ چنگ یه دانشگاه مشهور با سابقه ی طولانی بود.

دقیقا روزایی بود که ترم داشت شروع میشد، و طبیعتا داخل آموزشگاه باید افراد زیادی میبودن، ولی مثل دانشگاه های دیگه، دفتر مرکزی دانشگاه لانگ چنگ هم خیلی وقت بود که به حومه شهر منتقل شده بود، و محوطه قدیمی دانشگاه توی منطقه ی شهری که هنوز حفظ شده بود فقط بخش کوچیکی از عملکردهای اداری رو در اختیار داشت، بعلاوه دانشجوهای فارغ التحصیل از چندین بخش بودن، که به همین دلیل دانشجوهای زیادی هم دیده نمیشدن، و بیشتر توریستا بودن.

ژائو یونلان گربه سیاه رو بغل کرده بود، و مدت طولانی ای رو جلوی ورودی ساختمون خوابگاه ایستاده بود، منتظر بود تا گوا چانگ چنگ بیاد.

اون تازه فهمید، این کارآموزی که دیشب با عجله دیده بودش بهتره که زیر میز بمونه—گوا چانگ چنگ موقع راه رفتن گردنش رو تا شونه هاش جمع میکرد، و همش مثل شرمنده ها سرش پایین بود، موهاش یکمی بلند بودن، و حتی چشماش رو هم داشتن میپوشوندن، بعلاوه شبیه آدمایی که میرن مجلس ختم سیاه پوشیده بود، سست و بیحال، و از دور انگار، کل هیکلش شبیه یه قارچ لرزون توی باد بود. (بهتره زیر میز بمونه: یعنی بهتر بود که خودشو نشون نمیداد، واسه نشون دادنش توی اجتماع زیادی داغونه)

ژائو یونلان چشماشو باریک کرد، به اون که داشت میومد نگاه کرد، و به گربه سیاه تو بغلش گفت: "حدس میزنی وانگ ژنگ چی بهش گفته، چرا من حس میکنم صورت این بچه همراه با غم دختر باحیاییه که مجبور به هرزه گری کردنش؟"

گربه سیاه با تنبلی یه خمیازه کشید: "مامان ژائو، شما داری اغراق میکنی."

گوا چانگ چنگ یه قدم یه قدم به آرومی حرکت میکرد و روبروی ژائو یونلان رسید، دقیقا مثل بانو قلعه ی رو قله ی کوهستان که تازه دزدیدنش با "یینگ یینگ یینگ" کردن حرف زد: "ازم خواستن منم باهات به صحنه ی جرم بیام." (یینگ یینگ یینگ:صدای گریه، معمولا گریه ی الکی)

ژائو یونلان عمدا پرسید: "کی اجازه داد باهام به صحنه جرم بیای؟ ما یه جایی رو واسه بازپرداخت هزینه های برقمون داریم، میتونی یکم بلندتر حرف بزنی؟"

گوا چانگ چنگ به شدت لرزید: "وانگ......وانگ......وانگ......" (صدای واق واق کردن سگ هم توی پین یین به شکل وانگ هست، سو این ری اکشن داچینگ رو توجیه میکنه)

داچینگ: "میو."

ژائو یونلان یکم ناامید شد، تو برخورد سریع دیشبشون، اون فرصت نکرد که بفهمه این همکار جدیدشون از اون آشغالاییه که نمیتونه حرفش رو هم واضح توضیح بده، برای همین توی لحن حرفش همراه با یجور نمایش رفتار سرسری ای از دوستی دروغین بود: "تو هم احتمالا درباره وضعیت صحنه ی جرم یچیزایی فهمیدی درسته؟ این ساختمون خوابگاهیه که متوفی توش زندگی میکرده، اول باهام بیا داخل نگاه بندازیم."

Guardian (Persian Translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora