ژائو یونلان با پررویی نیشخند زد، و قلبش فشرده شد
**********************
شن وی تقریبا همینکه گفتنش تموم شد، فورا پشیمون شد، اون نمیدونست با گفتن این کلمات به ژائو یونلان چه منظوری داشت، همینطور نمیدونست خودش چه امید ضعیفی داشت، فقط توی اون مدت، حس میکرد خودش واقعا تحقیر آمیز و مسخره شده.
شن وی عادت داشت خوددار باشه، کلمات اون جمله تقریبا دیگه به زور سینه ی اون رو پاره کرده بودن، قلبشو بیرون کشیده و جلوی طرف مقابل قرار داده بودن، ولی درعوض نمیخواست جواب ژائو یونلان رو بدونه، ولی حس میکرد خودش تو تصمیم گیری تردید داره، در اصل اون شایسته این نبود که همچین حرفیو به ژائو یونلان بزنه.
اون تو طول زندگیش تصمیم به کشتن و قطع کردن میگرفته، و هیچوقت همچین تردیدی نداشته، احتمالا......شاید چون شانس ملاقات کسی رو که واقعا نخ قلب اون رو به شادی و عصبانیت میکشید نداشته.
مدتی ساکت موند، شن وی سرش رو پایین آورد و به سمت در ماشین چرخید: "ممنون، پس من میرم بالا."
ژائو یونلان حس میکرد به زودی درهم میشکنه، اون با هر روشی که میشد تو کمتر از نصف سال شن وی رو دنبال کرده بود، تقریبا نزدیک بود که قلب اون آدم رو بدست بیاره، اگه این پروسه ی خاص توصیف میشد، شاید بشه گفت "بدون هیچ شرمی، اگه ستاره میخواست ماه رو برنمیداشت"، فکر میکرد بالاخره یه مرد استریت واقعی، هم میتونه واسه اون تبدیل به یه آدم گِی بشه__ولی اون به هیچ عنوان جرعت نمیکرد از همچین طرز رفتاری با فرستاده ی قاتل ارواح استفاده کنه. (اگه ستاره میخواست ماه رو برنمیداشت یعنی کاملا مطیع و حرف شنو بود. هرچی میخواست همونو میداد)
اون و فرستاده قاتل ارواح خیلی سال بود که هم رو میشناختن، دوستی عمیقی محسوب نمیشد، ولی حداقل رابطه شون بد نبود، ولی خیلی هم نمیتونستن به هم نزدیک بشن. هر آدم عاقلی که یه ذره شناخت و آگاهی داشته باشه، با همچین شخصیت قدرتمندی مثل فرستاده قاتل ارواح احترام کافی رو نگه میداره.
قدرتمندی اون اصلا به قوی بودنش نبود__فرستاده قاتل ارواح با این قدرت متولد شده بود، چیزی دیگه ای در اینباره برای گفتن نیست__بلکه از خود این فرد بود.
دراصل از مکانای خیلی تاریک فقط چیزای شیطانی متولد میشن، و جاودانه ها متولد نمیشن، این منطقیه، وقتی چیزی تو دنیا براشون نباشه گمراه و تباه شدن هم حتی راحته، چه برسه به این چیزایی که اکثرشون از جهان زیرین تاریک درحالی متولد شدن که تو دستشون شمشیر تیزی رو نگه داشتن.
از زمان بیاد نیاوردنی، فرستاده قاتل ارواح تنها کسی بوده که بدنش با پلیدی و کثافت پدید اومده بود و اعجوبه ای بود که تبدیل به یه خدای مقدس آرهات شده بود، و بدون داشتن قلبی به سختی آهن و سنگ غیرممکن بود، ژائو یونلان ذره ای تردید نداشت، فرستاده قاتل ارواح......شن وی همچین آدمی، حتی اگه یه روزی بدنش تیکه تیکه بشه و استخوناش پودر بشن، و توی باتلاق سقوط کنه، هم قطعا بطرز غیرقابل مقایسه ای قابل احترامه,کسی رو صدا بزنه جرعت بی احترامی کردن رو نداره. (آرهات به زبان سانسکریت کسیه که ارزشمند برجسته و شایسته ست. تو بودائیسم فردی کامل، کسی که درباره حقیقت طبیعت وجود داشتن و دست یابی به نیروانا بینش بدست آورد. نیروانا روشنگری روحانیه، پايان دوره هاى وجود و بازگشت به بودا، فنا و رستگارى در اثر از بين بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح كل)
ESTÁS LEYENDO
Guardian (Persian Translation)
Romanceترجمه ی فارسی رمان چینی ژن هون یا همون گاردین که سریالی با همین اسم از روش ساخته شده نویسنده رمان: priest چنل تلگرامی: priest_novels علاوه بر چیزمیزای مرتبط به سریال و رمان فایل ترجمه هر چپتر اونجا هم بصورت پی دی اف قرار میگیره. رمان ژن هون شامل: ۱۰...