چپتر ۱۰۰؛ فانوس ژن هون

235 58 35
                                    

"مشکلی پیش نمیاد درسته؟" اطرافش یه نفر هم نبود، کسی نبود که لین جینگ بتونه باهاش حرف بزنه، و فقط......
****

"مشکلی پیش نمیاد درسته؟" با درموندگی به اطرافش که یه نفر هم نبود نگاه کرد، کسی نبود که لین جینگ بتونه باهاش حرف بزنه، و ناچار بود با خودش حرف بزنه.

گویی مین از اول تا آخرش نیم نگاهیم به اون ننداخته بود، احتمالا کلا به اون این استعداد جزئی توجهی نکرده بود، لین جینگ اولش برای آروم کردن و تسلی دادن به خودش زمزمه میکرد: "مشکلی پیش نمیاد، آمیتابا، نباید هیچ مشکلی پیش بیاد."

اون حس میکرد که روی یه تخت پر از میخ نشسته، اگه به شکل یه زونگزی  گره نخورده بود، احتمالا دیگه بخاطر میخ های زیر کونش باید میپرید.( یجور دلمه که توش از برنج چسبنده و مخلفات دیگه پر شده و لای برگ به شکل هرم پیچیده میشه معمولا توی فستیوال قایق اژدها میخورنش)

لین جینگ گردنش رو به سمت شن وی دراز کرد، ولی بازم نمیتونست واضح ببینه، اون یهویی احساس کرد، اگه یه لاکپشت بزرگ بود بهتر بود، هم میتونست شنا کنه هم میتونست خودشو دراز کنه و به عقب و جلو بکشه.

اون با احتیاط خیلی زیادی همه طرف رو ورانداز کرد، و امتحانی صدا زد: "اَی، استاد شن! استاد شن؟"

شن وی جوابی نداد.

"استاد......"

همینکه تا اینجا گفت، یه یوچو یهویی سرشو بیرون آورد، و دندونای کج و کوله ش رو به لین جینگ نشون داد.

لین جینگ با عجله دهنشو بست، که مبادا طرف مقابل نسبت به دندونای سفید کوچیک مرتب خودش حسودیش بشه و ازش متنفر بشه، و گوشت سفیدش درحالیکه هنوز زنده بود تبدیل به یه وعده غذایی پرگوشتِ دلپذیر بشه.

یوچو لبهاش رو لیس زد، احتمالا فرستاده شده بود تا از اونا نگهبانی بده، فکر کرد و بازم جرعت نداشت چیزی که به دستش امانت سپرده شده بود رو کش بره، و با حالت یوبسِ کل صورتش چندبار دور لین جینگ دور زد، بعد یکم دورتر عقب کشید، و مثل ببری که به طعمه ش نگاه میکنه به اون زل زد.

لین جینگ نفس عمیقی کشید، و چشماش رو بست، تلاش کرد تا توی سکوت مناجات بخونه تا حال فلک زده ی خودشو آروم کنه، ولی چشماشو که بست، درعوض بطور تراژدیکی متوجه شد که فراز و نشیبِ زیر و بم "فراسوی فرزانگی" تو ذهنش نیست، و برعکس عضو خیالی بدنش از اضطراب به خارش افتاده بود__اگه ژائو یونلان اون هیولای "هرچیزی که بود چیزیه که فراموش شده" میفهمید، که درواقع تماشا کرده که بیبی اون اینجوری تو شرایط عذاب آوریه، و بازم اهمیتی نداده و مناجات میخونده، قطعا اونو به غذای داچینگ تبدیل میکرد. (فراسوی فرزانگی یا به سانسکریت Prajñāpāramitā(پرگیا پارمیتا) به سوترای قلب هم شناخته میشه، کوتاهترین مناجات بودائیسم که تو چین مرسومه.)

Guardian (Persian Translation)Where stories live. Discover now