#PART_34

37 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

_ شوخی نمی کنم واقعا انجامش میدم

: میدونم کیدو
پس یادت باش کلا دوتا راه داری
فرار یا موندن و قوی شدن

واسه فرار کارایی که گفتم‌و یادت باش

واسه موندن و قوی شدن احتمالا باید سه چهار باری لنگات‌و واسه داداش بزرگه بدی بالا

صورتش قرمز شد : حالم‌و بهم میزنی

_ اوه انقدر تکرارش کردی کم کم داره باورم میشه

بهتره با حقیقت تلخ زندگیت کنار بیای

مارکوس بیخیالت نمی شه تا وقتی زنده است تو مال اونی

مگه اینکه ازش قوی تر شی
در غیر این صورت کونت امنیت نداره.....

حرفاش آزاردهنده ولی حقیقت بودن

ساندویچ هاشونو اوردن

دایان بی میل چند گاز زد و بقیه شو روی میز ول کرد

هارولد : کامل بخور
دایان : اشتها ندارم

_ نپرسیدم اشتها داری یا نه دستور دادم کامل کوفتش کنی

وقتی پیش منی حق نداری غذا حروم کنی

وقتی برگشتی بغل داداشت هرکاری خواستی بکن

حرفاش مثل مشت تو صورت دایان می خوردن

: قاتل متجاوزی که غذا حروم نمی کنه جالبه

نگاه هشدار آمیز هارولد ساکتش کرد

بی میل بقیه شو خورد

شکمش خیلی پر شده بود
با اینکه اشتها نداشت ولی ضعف بدن شو کم کرد

سوار ماشین شدن
هارولد با سرعت می روند

: عجله داری از دستم خلاص شی!؟

_ معلومه؟
: خیلی کم مونده پرواز کنیم

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now