#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
پارچه سفید کنار سینی رو برداشت و روی گردنش گذاشت
چاقوی خونی رو روی زبونش کشید
خیره به چشم های گرد شده دایان خندید
: گردن تو تمیز کن
قرار نیست جلب توجه کنیم
امروز به اندازه کافی واسم دردسر درست کردی
پس پسر خوبی باش تا برسی دست صاحبت
وگرنه مجبور می شم دستو پاهاتو بشکنم
برادرت گفت می تونم انجامش بدم
فقط می خواد زنده برسی دستش.....
گلوش می سوخت معدش بهم پیچید
چیزی نمونده بود همون یه لقمه رو بالا بیاره
حرکت هارولد وحشت زدش کرد
چطور انقدر ریلکس خون شو لیس زد؟!؟
لعنتی مارکوس اینبار واقعا زیاده روی کرده بود
چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا بلند شد
مچ دایانو چنگ زد و بلندش کرد
پشت سرش کشیده می شد
در کوپه رو باز کرد و هولش داد تو....
داخل رفت و قفلش کرد....
دایان تو دور ترین جای ممکن وایساد
زخم گردنش بسته شده بود ولی خیلی می سوخت
هارولد تو یک حرکت پیرهن شو دراورد
روی صندلی نشست
نگاه سخت و خشن شو به دایان دوخت: جاش قراره تا همیشه رو بدنم بمونه
چه حسی داری؟!دایان نگاه از زخم گرفت
به شکل بدی با پارچه لباس بسته شده بود
مطمعن بود تا چند ساعت دیگه عفونت می کنه
_ مجبورم کردی....نمی خواستم بزنمت
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...