#PART_60

28 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

قبلا وقتی زخمی می شدم بالا سرم می موندی

این‌بار واقعا خواستی بمیرم...

مارکوس تیز نگاهش کرد : تبت قطع شده بود

پیپ‌و تو مشتش فشرد
: حالا چی میشه؛؟ می خوای چیکارم کنی!؟

_ چرا برگشتی!؟
: چی!؟

_ چرا فرار نکردی!؟
: با این بدن نیمه جون کجا فرار می کردم!؟؟

مارکوس نرم خیز برداشت

_ دایان یک چیزو همیشه یادت باش

تنها خانواده تو منم

هیچکس بیرون اینجا کمکت نمی کنه

دشمنا تیکه پارت می کنن

دوستام واسه من کار می کنن

یعنی کاری که من بخوام‌و می کنن

دایان : خستم می خوام بخوابم
زخمم باز شده می بندیش!؟

مارکوس ساکت شد کلافه نفسش‌و بیرون داد

_ برو تو اتاقم الان میام

: تو اتاق خودم منتظر می مونم

تیشرت هارولدو دراورد
دمر روی تخت خوابید

با هر نفسی که می کشید پوستش کش میومد

شب عجیبی بود

بوی هارولد هنوز روی تنش بود

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Onde histórias criam vida. Descubra agora