#PART_67

23 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

لی لی با گریه گوشی‌و چنگ زد

بوی بد آشغال و گربه ای که با چشمهای سیاه بهش خیره شده بود حالش‌و بدتر کرد

صدای پاهاشونو که شنید وحشت زده دهنش‌و چنگ زد

اولین بار بود همچین اتفاقی واسش میوفتاد

همیشه بی دردسر فرار می کرد و بر می گشت

ولی مثل اینکه این‌بار فرق داشت

این‌بار دیگه نمی تونه قسر در بره

نگران دایان بود
صداها که قطع شدن شماره هارولدو گرفت

بوق سوم نخورده بود جواب داد

_ کیدو عجیبه شماره امو داری

گیج گوشی‌و نگاه کرد عموش هیچ وقت اینجوری صداش نمی کرد

: عمو کمکم کن

هارولد شوکه از شنیدن صدای لی لی از جا پرید

_ کجایی!؟ گوشی دایان چرا دستته!؟؟
مگه خونه نیستی!؟

لی لی هق زد : اومدم کلاب عمو چند نفرن دنبالم ان

می خواستن...می خواستن اذیتم کنن

دایان نجاتم داد من‌و قایم کرد

افتادن دنبالش نجات مون بده

صدای گریش بلند شد

هارولد سرد و اروم گفت : لوکیشن‌و بفرست از جاتم تکون نخور

نباید پیدات کنن لی لی شنیدی چی گفتم.؟؟

آره بی جونی گفت‌و لوکیشن‌و فرستاد

تماس قطع شد

نیم نگاهی به گربه انداخت

سرجاش مونده بود اصلا تکون نمی خورد

چشمهاش گرد شدن مرده بود!؟؟

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Où les histoires vivent. Découvrez maintenant