#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
وقتی مطمعن شد حال دایان خوبه رفت
نمی خواست بفهمه کل شب بالا سرش بوده
هنوز ازش عصبانی بود
فکر می کرد تا الان بیدار شده رفته اتاقش وگرنه اجازه نمی داد بره تو
حق نداشت از اتاق بره بیرون
تماس قطع شد
گوشیو انداخت تو بغل نگهبانو رفت داخل
گرگو میش هوا زیبایی عمارتو چند برابر کرده بود
درو نبست با قدمای بلند سمت میز رفت
نگاهش به پیپ افتاد
دقیق روی میز بودخم شد برش داره که چشماش میخ صورت سفید و بی رنگ دایان شدن
خیلی نامحسوس نفس می کشید
پیپو برداشت و یک زانو پایین مبل نشست
با پشت دست ضربه ارومی به صورتش زد
: کیدو بیدارشو
تکون نخورد اینبار محکم تر زد ولی بازم تکون نخورد
بی حوصله پیشونیشو لمس کرد
: پوووف بیدار شو کیدو تب داری
اگه برم کسی سراغت نمیاد
تا برادرت برگرده میری اون دنیا
بازم تکون نخورد کم کم داشت عصبانی می شد
بلند شد : مرگ خوبی داشته باشی
تا دم در رفت و وایساد
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
ESTÁS LEYENDO
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...