#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
دقیقا توی ضلع اصلی بود
احساس می کرد تو یک حباب بزرگ راه میره
بدنش خیلی سنگین بود
با درد شکمشو گرفت تقه ارومی به در زد
منتظر موند
انگار چند سال طول کشید تا جواب بدهصدای سرد و مردونش بلند شد : بیا
درو با تردید باز کردو داخل رفت
پدرش پشت میز نشسته بود
نگاهش مات شلاق چرمی روی میز چوبی شد
شلاقی که حسابی واسش آشنا بود
_ مارکوس گفت کارم دارید
: برادر بزرگتو به اسم صدا نزن این صدبار
زبونشو گاز گرفت
لعنتی عقل کوفتیشو از دست داده بود
انگار قوانین سختو یادش رفته بود
درد شکمش هر لحظه بیشتر می شد
_ متاسفم حواسم نب...
بلند شدنش دایانو ساکت کردشلاقو برداشت
لباستو دربیار
پشت بهم رو به دیوار وایساخودت قوانینو میدونی حق نداری داد بزنی
پلکهاش لرزیدن : چرا!؟؟ چیکار کردم!؟
چشمهاش قرمز شدن
تا به خودش بیاد دست قوی دور گلوش حلقه شد
_ چطور جرعت می کنی از من سوال بپرسی!؟
داشت خفه می شد
نفسش بالا نمیومد
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...