#PART_37

31 2 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

اگه نیومده باش می مونه واسه وقتی برگرده

این دفعه دیگه مارکوس هم كمکم نمی کنه

هارولد : کتک و شکنجه واست خوبه

قویت می کنه
تحمل دردت‌و میبره بالا

بالا پایین شدن سیبک گلوش‌و دید

: از گریه خوشم نمیاد کیدو بزارش واسه وقت شکنجه

شاید با گریه بتونی دل هانترو نرم کنی

_ گریه نمی کنم عوضی روانی

: خوبه دیدن گریه یک مرد حالم‌و بهم میزنه

زبون هارولد از خنجرم تیزتر بود

انقدر تیز که دایان حس کرد گوشه هاشو توی گلوش فرو کرده

هربار حرف میزد جاش روی روح دایان جا می موند

بلاخره به محله اشون رسیدن

همه جا خلوت بود
محله از تمیزی برق میزد

سر هر کوچه ایست بازرسی بود

آدمای مهمی اینجا زندگی می کردن

هرکسی نمی تونست پا توش بزاره

نگهبان ها اطرف خونه پرسه میزدن

سگهای بزرگ و غول پیکر به ماشین پارس کردن

دستاش شروع به لرزیدن کردن

هارولد : به جهنمت خوش برگشتی کیدو

_ ازت متنفرم
خندید : اوه البته که هستی
بایدم باشی

ولی نگران نباش زیاد طول نمی کشه

مارکوس نسبت بهت دلرحمه
شاید اگه پاهات‌و واسش باز کنی از کارت بگذره

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now