#PART_8

48 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

بلاخره قطار وایساد
صدای جیغ ترمزا رو مخش بود

درا که باز شدن بی مکث بیرون پرید
وقت فرار بود

نباید حتی یه ثانیه ام از دست می داد

قدم دومو برنداشته بود که بوی سرد و غلیظ پیپ سینه شو تنگ کرد

تا به خودش بیاد دست قوی از پشت دور گردنش حلقه شد

: بازی دیگه بسه کیدو ( بچه جون ) وقتشه برگردی پیش صاحبت

شوک عصبی و ترس مغزشو از کار انداختن

نفهمید چجوری چاقورو چنگ زد

چرخید و با تموم قدرت سمتش حمله کرد

بدن بزرگ هارولد جلو دیدو گرفته بود

حرکتش انقد سریع بود که هارولد نتونست جلوشو بگیره

چاقو تو پهلوش فرو رفت
درد تا مغز استخونش نفوذ کرد

بجای اینکه ولش کنه فشار دستش دور گردن دایان بیشتر شد

ناله بلندی کرد و چاقورو تو پهلوش چرخوند

دست هارولد یه ثانیه شل شد
دایان از فرصت استفاده کرد با قدرت خودشو پرت کرد جلو

محکم زمین خورد درد بدی تو دست و زانوش پیچید

بدون ثانیه ای مکث پا شد و دوید

کوله پشتی و چاقوشو جا گذاشت
پول و پاسپورتش تو کوله بود

فکر اینکه برگرده و برشون داره یه ثانیه از ذهنش گذشت ولی سرعت شو کم نکرد

صدای فحش دادن مردمی که محکم بهشون می خوردو می شنید

ولی بازم سرعت شو کم نکرد
جرعت نداشت پشت سرشو نگاه کنه

فقط امیدوار بود ضربه چاقو اونقد کاری باش که هارولد نتونه پشت سرش بدوه

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora