#PART_112

15 4 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

ماشین تو حیاط وایساد
همزمان پیاده شدن

دایان با دیدن کارتر بالای پله ها چند ثانیه خشکش زد

مارکوس با قدم‌های بلند و محکم سمت پدرش رفت

_ میشه اول ما حرف بزنیم پدر!؟

کارتر نگاه مرگبارش‌و از دایان گرفت

: دایان بیا اتاق کارم

مارکوس پشت سرش رفت

_ خودم انجامش میدم
دایان پایین پله ها وایساد

تموم تنش خیس عرق شده بود

کارتر خونسرد نگاهش کرد
: چی‌و!؟؟

_ خودم تنبیهش می کنم

اخماش توهم رفتن : انقدر طرف اون حرومزاده لعنتی رو نگیر

مارکوس بی اراده واسه اولین بار رو به پدرش غرید

_ اون حرومزاده لعنتی بچه خودته
حرومزاده خودته پدر

نگاهش تیره شد
: می خوام بفرستمش به نایت ورلد

دایان خم شدن زانوهای مارکوس‌و دید

نایت ورلد دیگه کجاست!؟؟

_ پدر... نکن اون هنوز بچست

کارتر غرید : بیست‌و سه سالشه
خودم وقتی دوازده سالم بود رفتم اونجا

همین الانش هم دیر شده
باید زودتر این کارو می کردم

_ باید زودتر می کشتیش
اکه می خوای بکشیش فقط انجامش بده

کارتر ترسناک خندید
: باش اگه جانشینم اینو می خواد چرا که نه

اسلحه اشو دراورد و سمت دایانی گرفت که آروم و بی صدا پایین پله ها وایساده بود

مارکوس با سرعت خودش‌و جلو کشید

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now