#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
ماشین تو حیاط وایساد
همزمان پیاده شدندایان با دیدن کارتر بالای پله ها چند ثانیه خشکش زد
مارکوس با قدمهای بلند و محکم سمت پدرش رفت
_ میشه اول ما حرف بزنیم پدر!؟
کارتر نگاه مرگبارشو از دایان گرفت
: دایان بیا اتاق کارم
مارکوس پشت سرش رفت
_ خودم انجامش میدم
دایان پایین پله ها وایسادتموم تنش خیس عرق شده بود
کارتر خونسرد نگاهش کرد
: چیو!؟؟_ خودم تنبیهش می کنم
اخماش توهم رفتن : انقدر طرف اون حرومزاده لعنتی رو نگیر
مارکوس بی اراده واسه اولین بار رو به پدرش غرید
_ اون حرومزاده لعنتی بچه خودته
حرومزاده خودته پدرنگاهش تیره شد
: می خوام بفرستمش به نایت ورلددایان خم شدن زانوهای مارکوسو دید
نایت ورلد دیگه کجاست!؟؟
_ پدر... نکن اون هنوز بچست
کارتر غرید : بیستو سه سالشه
خودم وقتی دوازده سالم بود رفتم اونجاهمین الانش هم دیر شده
باید زودتر این کارو می کردم_ باید زودتر می کشتیش
اکه می خوای بکشیش فقط انجامش بدهکارتر ترسناک خندید
: باش اگه جانشینم اینو می خواد چرا که نهاسلحه اشو دراورد و سمت دایانی گرفت که آروم و بی صدا پایین پله ها وایساده بود
مارکوس با سرعت خودشو جلو کشید
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...