#PART_111

216 10 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

لباس‌و چنگ زد : اگه می خواستی خبرش کنی چرا از اول آوردیم اینجا

دستاش‌و توی سینه عضلانیش جمع کرد

_ تنبیه من جدا تنبیه پدرتم جدا

بی توجه به سوزش عمیق شکمش لباسهارو پوشید

سرد خندید : لعنتی حتی از پدرمم بدتری

_ البته که هستم دایان

هیچ وقت این‌و فراموش نکن

من صد برابر از پدرت بدترم

••••••••••

مارکوس تموم مدت ساکت بود

دایان با استرس تند تند پاشو تکون می داد

_ به پدر چی گفتی!؟

: چیزی که باید می دونست

چرخید سمتش
_ مثلا چی!؟

: دلم می خواد یک گلوله تو مخت خالی کنم

بهتره خفه خون بگیری تا دیوونه تر از اینم نکردی

دایان کلافه سرش‌و میون دستهاش گرفت

_ دلم نمی خواد ببینمش خستم

مارکوس فک قفل شده اشو تکون داد

: نمیذارم کتکت بزنه

خیره به سياهی کف ماشین آه آرومی کشید

_ نمی خوام کاری کنی
اینجوری فقط همه چی بدتر می شه

نگاه سرد مارکوس قفل کبودی پشت گردنش شد

: دایان اگه یک‌بار دیگه اجازه بدی هارولد لمست کنه جفت تونو می کشم

نگاهش نکرد

مطمعن بود میفهمه شایدهم خود هارولد بهش گفته

_ خوب می شه اگه اون‌و بکشی

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora