#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
هارولد : خوبه پس می تونم ببرمش!؟
تونی شوکه نگاهش کرد
: عملش نکنم!؟؟_ نه باید یکم درد بکشه کشنده نیست
پس می تونه تحملش کنهتونی بلند شد نه به نگرانی اولش نه به سردی الانش
اصلا واسه همین پرسید کیه
اولین بار بود می دید هارولد نگرانه
معمولا بی حوصله است
یا زندگی کلا به تخم شهولی یکم پیش واقعا نگران به نظر می رسید
••••••••••
دایان بیهوشو روی تخت خوابوند
برعکس چند ساعت پیش آروم بود
صورتش تو خواب هم پر از نگرانی و استرس بود
انگار با نگرانی عجین شده بود
مارکوس چند بار زنگ زد ولی جواب نداد
دوتا سرنگ کوچیکو روی میز گذاشت
تونی گفت دردش زیاد شدنی یکی شو بزنه
نرم خم شد روش : کیدو کارتو اصلا دوس نداشتم
حسابی رفت رو مخم
نباید نزدیک برادرزاده ام می شدی
نمیدونم چه نقشه ای داشتی که تهش مجبور شدی نجاتش بدی
هرچی هست قرار نیست بهت آسون بگیرم
قرار نیست ازش بگذرم
حتی اگه جونشو نجات داده باشی بازم باید تنبیه شی
نباید نزدیکش می شدی
نقشه احمقانه ات خنده دار بودمی خوام نشونت بدم وقتی می خوای از یکی انتقام بگیری چیکار باید بکنی
یک هفته سختی در انتظارته
ولی بعدش خیلی چیزارو یاد می گیری
🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...