#PART_91

23 2 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

_ روانی یک جای سالم تو بدنم نذاشته

صدای بلندی که تو سرش فریاد میزد خودت خواستی‌و پس زد

درسته خودش خواسته بود

درسته خودش سر هارولدو هول داد پایین تا خارش نیپلهاش‌و از بین ببره

ولی دلیل نمی شد اعترافش کنه

با سختی دوش گرفت
مسواک هارولدو استفاده کرد

حوله بزرگش‌و پوشید و بیرون رفت

اتاق خالی بود
نگاهش به پیپ افتاد

با اخم برش داشت غنیمت جنگیش بود

عمرا از دستش نمی داد
: لی‌لی داره میاد لباس بپوش

اون پیپ هم بزار سرجاش تا وقتی اینجایی دست من می مونه

منتظر جوابش نشدو بیرون رفت

با اخم لباس‌های بزرگ هارولدو پوشید

آستین لباس‌و چندتا تا زد
پایینشم کرد تو شلوار

شلوارم از پایین چندتا تا زدو بالاش‌و گره زد

عین بچه ها شده بود

صدای حرف زدن ارومی شنید

با تردید بیرون رفت نمی دونست هارولد به لی‌لی چیزی گفته یا نه

امیدوار بود نگفته باش

لی‌لی با دیدنش سریع بلند شد

: خدایا از آخرین باری که دیدمت خیلی لاغرتر شدی

هارولد غر زد : همین چند شب پیش بود

_ چه بلایی سرش اومده!؟؟
: هیچی چیزیش نشده

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now