#PART_76

52 9 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

تا وقتی خودش كامل خوب شه یک هفته ای درد می کشی

ممکنه چندباری ام خون بالا بیاری

می شد با یک عمل کوچیک سرپایی حلش کرد

ولی دلم نیومد از دیدن درد کشیدنت بگذرم

دایان شوکه شکمش‌و چنگ زد : چی!؟

هارولد بشقاب استیک‌و جلوش گذاشت

_ تو که فکر نکردی با نجات دادن لی‌لی از غلطت می گذرم

باید قشنگ و کامل نقشه احمقانه اتو واسم توضیح بدی

: نقشه ای درکار نبود
می خوام برم نمی تونی نگهم داری

مارکوس داره دنبالم می گرده
تو که نمی خوای بفهمه واسه بار دوم منو بردی خونت

هارولد با ارامش یک تکه گوشت خورد

_ داداش بزرگه داره در به در دنبالت می گرده

ولی قرار نیست پیدات کنه

چون این‌بار نیاوردم نجاتت بدم
اینجایی چون باید تاوان نزدیک شدن به مهم ترین آدم زندگیم‌و بدی

دایان رنگ پریده چاقورو لمس کرد

دسته فلزی سردش‌و فشرد

باید به حرف مارکوس گوش می داد

از اول هم با نقشه اش مخالف بود
ولی زیاد مقاومت نکرد

فکر کرد شاید دایان اینجوری یکمم شده اروم شه

_ بخور کیدو کارمون هنوز شروع نشده

باید جون داشته باشی واسه ادامه اش

: جونش‌و نجات دادم

_ آره بابتش ممنونم بعدا جبرانش می کنم

تا اون موقع باید یک هفته تنبیه شی

اینجوری قشنگ یادت می مونه دیگه نزدیکش نشی

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang