#PART_98

43 6 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

دایان خیره به میز زیر لب غرغر کرد

نمی تونست منکر لذت عمیق دیشب شه

از طرفی ام نمی خواست دوباره تکرارش کنه

دیشب واقعا ترسیده بود

از لذت عمیق و عجیبی که هارولد به خوردش می داد ترسیده بود

نمی تونست احساساتش‌و درک کنه

نگران مارکوس بود

حتما دوباره دیوونه شده

حوصله کتک خوردن نداشت

به حالت عادی از اکثر آدم‌های اطرافش قوی تر بود

ولی مارکوس هارولد یا محافظ‌های اطراف شون یا دشمن‌هاشون آدم‌های عادی نیستن

واسه همین هم دایان اکثرا جلوشون کم میاره

آموزش خاصی ندیده بود
پدرش هیچ وقت علاقه ای به قوی شدنش نداشت

دایان‌و همینقدر ضعیف می خواست

اینجوری می تونست راحت تر کتکش بزنه

دایان بچه حرومزاده ای بود که ازش به عنوان کیسه بوکس استفاده می کرد

هارولد تو فکر رفتنش‌و که دید بلند شد

خودش‌و کنار دایان انداخت

شوکه از جا پرید
بی توجه به نگاه عصبیش پیپ‌و برداشت

_ باز که رفتی تو خیال

: دارم فکر می کنم نه خیال

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin