#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
عصبی و خسته مشتشو کوبید تو در
چرخید با قدمای بلند سمتش رفت
ملحفه رو کنار زد
باندش کامل خونی شده بود
_ فاک کیدو مثل اینکه حسابی کتک خوردی
تکون خورد ولی بیدار نشد
شونه هاشو گرفت و نشوندش
پلکاش تکون خوردن لای چشماشو باز کرد
_ ولم کن
صداش خیلی ضعیف بودهارولد بی حوصله دوتا سیلی اروم بهش زد
: بیدار شو نباید بخوابی
داری تو تب می سوزی بیدار بمون
سرش تاب خورد
پیشونیشو چسبوند به سینه هارولد_ گمشو...
پشت گردنشو چنگ زدسرشو برد عقب : خون ریزی داری
به احتمال زیاد زخمت عفونت کرده
تبم داری با این زخما تا صب دووم نمیاری
خندید پیشونی داغشو بیشتر به سینش فشرد
: مگه همینو...نمی...خواستی....
حرومزاده...روانی
نفسش به زور بالا میومد
هارولد خیره به موهای سیاهش اروم گفت
: ولت کنم همینجا بمیری!؟
جواب نداد بدنش سنگین تر شد
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...