#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
خم شد فاصله اش با لوییس اندازه یک نفس بود
چشمهاش باریک شدن
لبهاش تکون خوردن چیزی گفت ولی لوییس نشنید
رویس و بقیه سربازها شوکه از واکنش جدید هیولا خشک شده بودن
همه اشون آماده حمله وحشیانه همیشگیش بودن
ولی اینبار خیلی آروم بود
انگار داشت با لوییس ارتباط برقرار می کردحرکت یهویی سرش سربازو شوکه کرد
فریاد بلندی زد و لوییس رو هول داد و عقب پرید
با سرعت فرار کرد
دایان شوکه به صحنه رو به روش خیره شد
نمی تونست تکون بخوره
لوییس توی بغل هیولا افتاده بود
دقیقا میون دستهاش روی سینش
سالن تو یک ثانیه رفت رو هوا
صدای شلیک گلوله و فریاد وحشت زده بقیه همه جا می پیچید
لوییس چشمهاشو بست آماده مردن بود
سربازها بی توجه به اینکه دقیقا جلوی هیولا وایساده شلیک می کردن
منتظر بود سوراخ سوراخ شه ولی هیچی بجز گرمای عجیب بدن مرد رو به روش حس نمی کرد
یعنی انقدر دقیق دارن شلیک می کنن
دستهای قویش بازوهای لوییس رو چنگ زدن
: منتظرم بمون
فشار زیادی رو حس کرد و از جا کنده شدبا قدرت پرت شد عقب
درد بدی توی سر و کمرش پیچید و بیهوش شد
دایان شوکه از چیزی که دیده بود سمت لوییس دوید
سربازها رگباری و بی وقفه به هیولا شلیک می کردن
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...