#PART_94

15 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

_ اوه اره همینجا بودم

چشمهای لی‌لی کم مونده بود از کاسه بیوفتن بیرون

سخت چرخید سمت هارولد
: عمو!؟

دایان : میدونم شوکه کننده است ولی هارولد از خیلی وقت پیش عاشقم بوده

دیشب یهو دیوونه شد و اعتراف کرد

منم نتونستم بگم نه اخه میدونی اون خیلی کارش روی تخت خوبه

لعنتی جای سالم تو بدنم نذاشته

صبح درد داشتم ولی به لذت دیشب می‌ارزید

هارولد با چشمهای به خون نشسته نگاهش می کرد

لی‌لی آروم بلند شد

رنگش پریده بود شوک بهش وارد شده بود

_ من دیگه برم
فقط خواستم مطمعن شم دایان خوبه

منتظر جواب اشون نموند و با سرعت رفت

دایان با خنده دست تکون داد

سرش که چرخید خندش خشک شد

تازه حواسش جمع شرایط شد

تنها موندن با هارولد بعد حرفایی که زده بود مثل چی خطری بود

ضربان قلبش بالا رفت
وقت فرار بود

_ پس درد صبح به لذت دیشب می‌ارزید

خوبه...خیلی خوبه
چرا از اول‌ نگفتی کیدو

امشب مطمعن می شم به اندازه کافی درد بکشی

انقدر که وقتی صبح بیدار شدی از لذت نتونی نفس بکشی

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now