#PART_62

33 2 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

°°°°°°°°°°°°

کمر دردناکش‌و از صندلی دور کرد و غر زد

: مجبور بودی انقدر محکم بزنی

مارکوس با آرامش تست شکلاتی‌و سمتش هول داد

_ بخور انقد نق نزن
حتما لازم بوده که زدم دیگه

بی توجه به حساسیت مارکوس تست‌و برداشت

انگشتاش شکلاتی شدن

تیز شدن نگاهش‌و دید گاز گنده ای بهش زد

: یک‌بار خودت زدی یک‌بارم اون بیاد میزنه

مارکوس : نمیذارم بزنه البته اگه باز خراب کاری نکنی

انگشتاش‌و مک زد : فرار نمی کنم
می تونم جاش هرکاری خواستم بکنم!؟؟

مارکوس با اخم عقب کشید

دست به سینه و منتظر بهش خیره شد

دایان قلوپ بزرگی از آبمیوه خورد

_ می خوام حال هارولدو بگیرم
: نه

محکم و جدی گفت
دایان اخم کرد : چرا نه!؟؟

مگه بخاطر کار اون اینجوری تیکه تیکم نکردی!؟

_ نه بخاطر لذت بردن و فرار کردنت اینجوری شدی

: چرا نه!؟
_ چون حوصله جنگ‌های بی موردو ندارم

هارولد کاری که ازش خواستم‌و انجام داد

دایان عصبی خندید : دستمالی کردن منم جزو خواسته هات بود!؟؟

مشت محکمش روی میز کوبیده شد

خدمه با سرعت دور شدن
: مجبورم نکن حرفم‌و تکرار کنم

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin