#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
°°°°°°°°°°°°
کمر دردناکشو از صندلی دور کرد و غر زد
: مجبور بودی انقدر محکم بزنی
مارکوس با آرامش تست شکلاتیو سمتش هول داد
_ بخور انقد نق نزن
حتما لازم بوده که زدم دیگهبی توجه به حساسیت مارکوس تستو برداشت
انگشتاش شکلاتی شدن
تیز شدن نگاهشو دید گاز گنده ای بهش زد
: یکبار خودت زدی یکبارم اون بیاد میزنه
مارکوس : نمیذارم بزنه البته اگه باز خراب کاری نکنی
انگشتاشو مک زد : فرار نمی کنم
می تونم جاش هرکاری خواستم بکنم!؟؟مارکوس با اخم عقب کشید
دست به سینه و منتظر بهش خیره شد
دایان قلوپ بزرگی از آبمیوه خورد
_ می خوام حال هارولدو بگیرم
: نهمحکم و جدی گفت
دایان اخم کرد : چرا نه!؟؟مگه بخاطر کار اون اینجوری تیکه تیکم نکردی!؟
_ نه بخاطر لذت بردن و فرار کردنت اینجوری شدی
: چرا نه!؟
_ چون حوصله جنگهای بی موردو ندارمهارولد کاری که ازش خواستمو انجام داد
دایان عصبی خندید : دستمالی کردن منم جزو خواسته هات بود!؟؟
مشت محکمش روی میز کوبیده شد
خدمه با سرعت دور شدن
: مجبورم نکن حرفمو تکرار کنم🚬🍷
YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...