#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
مارکوس کنجکاو نگاهشو بین شون چرخوند
: بازی؟!؟
دایان : کارتو کردی دیگه گورتو گم کنهارولد : اوه کیدو باید بیشتر مواظب زبونت باشی
مارکوس سرد تکرار کرد : بازی؟!
واسه اولین بار با التماس به هارولد نگاه کرد
با اینکه تقصیر هارولد بود
با اینکه دستو پاهاش بسته بودن
ولی بازم خوب می دونست مارکوس ازش نمی گذره
هارولد خمیازه کشید
بی تفاوتیش مارکوسو عصبی کرد_ کیدو یه زخم به زخمای بدنم اضافه کرد
تازه بخاطرتش با کلی قاتل و جنایتکار جنگیدم
باید یک جوری استرس و ترسمو خالی می کردم دیگه
سر مارکوس با مکث چرخید سمتش
انقدر سخت تکون خورد انگار یک وزنه ده کیلویی روی گردنش بود
: پس پاهاشو واست باز کرده
هارولد سیب سبزی از روی میز برداشت
_ نه فقط در حد مالیدن بود ولی همونم خوب بود
گفتم شاید به دردت بخوره اگه بدونی همچینم به مردا بی میل نیست
رگهای گردن مارکوس بیرون زدن
دایان بی نفس به زمین خیره شد
مارکوس : کوکو رو بیارید....
مشتش شل شدپیپ از دستش افتاد
هارولد : فاک کیدو میدونی چقدر گرونه
_ دیگه بهتره بری هارولد
: می مونم می خوام از نمایش لذت ببرممارکوس خوب می دونست دایان از کوکو وحشت داره
حتی بیشتر از پدرش از کوکو می ترسید
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
![](https://img.wattpad.com/cover/372850869-288-k699474.jpg)
ESTÁS LEYENDO
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...